• وبلاگ : آهستان
  • يادداشت : شهر عاقلان!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    قالي باف فرمانده ديروز جنگ با دشمن

    سرباز امروز جنگ با دولت!

    هوالحق

    سلام عليكم

    چه خوب!

    راستي چشمان شما روشن. اين از خوبي هاي سكونت تو يزد بود.

    سلام ما رو به آقا برسونين.

    سلام/من و تو هم اگه کارمون گير باشه و ته دلمون يه دلشوره اي باشه وقتي بهمون گير بدند صدامون درمياد و ميخوايم که حرف کساي ديگه رو پيش بکشيم تا کسي متوجه قضايا نشه.اسم پول و پول دادن که مياد ديگه من و تو و قاليباف نداره و همه صداشون در مياد پس زياد سخت نگير بزار اون قاليباف بدبخت زندگيشو کنه

    به نام خدا

    سلام عليكم

    آقاي حسيني! نمي‏دانم چرا من به شما ارادت خاصي دارم. هرچند گاهي مي گويم:‏ چه كار داري؟ اما باز هم مي گويم:‏ عرض ارادتي مي كنم. چيزي نمي گويم كه خاطرش آزرده شود.

    تلقي من اين است كه نبايد در نقد نام كسي را برد. اگر نام آقاي قاليباف را نمي‏بردي، بهتر بود. اين نوعي غيبت است. مي فرمودي يك كسي چينن چيزي گفته است. شما كه نمي خواهي يك برادر ديني را تخريب كني و آبرويش را ببري.

    عاشق باشيد.

    پاسخ

    سلام...اولا شما لطف داريد. ثانيا درباره اين مطلب بايد عرض کنم که بنده فقط خبري را به نقل از سايتهاي خبري نقل کردم که همه آدمهاي پيگير اخبار داخلي آنرا شنيده اند. اما نکته اصلي مطلب بنده، آقاي قاليباف نبودند. اگر دقت کنيد هدف و مقصود اصلي نوشته من، اوضاع و احوال مملکت ما است. و در ضمن براي رعايت توصيه شما، بنده نام آن نمايندگان محترم و اعضاي شوراي شهر را هم ننوشتم! انشاالله موفق و مويد باشيد...
    سلام ، بله حرف حسابي زديد.
    + رهگذر 
    اينقدر مزخرف ننويس ... دشمن تو کسي غير از قاليباف است !

    پاسخ

    رهگذر جان! اولا ممنونم که مزخرفات مرا مي خواني! اما ميشه يه لطفي کنيد و دشمن مرا به من معرفي نماييد؟!
    عنوان : هميشه پاك / حميدرضا حامدى
    تو سايه نيستى اى جان! كه روى خاك بمانى
    تو آفتابى و حيف است در مغاك بمانى
    شراب مى شوى ـ انگور من! به دست خماران
    چه خوب مى شد از اين پس كنار تاك بمانى
    غمت مباد، مگر مرده باشم اى گل نازم...
    كه ناگزير، تو در وحشت هلاك بمانى
    به چشم هاى تو سوگند مى خورم، نگذارم
    ميان اين همه كابوس هولناك بمانى
    قرار آخرمان را مبر ز ياد كه روزى
    من از تو قول گرفتم هميشه پاك بمانى
    يك پيشنهاد دارم بيائيد به جاي تعريف سازمانها يک سري ساختمان با ميز و صندليهاي خالي بسازيم بعدا به آدمها بگوئيم هرروز هر کس به هر کجا براي هر کاري تمايل داشت به هر کدام از اين ساختمانها خواست برود و هر کاري را انجام دهد اينطوري هم همه کارها انجام ميشود و هم هر کس هر وظيفه اي را که احساس کرد عمل کرده است هر کس هم هر اعتراضي خواست به آنها بکند
    يك پيشنهاد دارم بيائيد به جاي تعريف سازمانها و يک سري ساختمان با ميز و صندليهاي خالي بسازيم بعدا به آدمها بگوئيم هرروز هر کس به هر کجا براي هر کاري تمايل داشت به هر کدام از اين ساختمانها خواست برود و هر کاري را انجام دهد اينطوري هم همه کارها انجام ميشود و هم هر کس هر وظيفه اي را که احساس کرد عمل کرده است هر کس هم هر اعتراضي خواست به آنها بکند