• وبلاگ : آهستان
  • يادداشت : نقدي بر روايتگري دفاع مقدس
  • نظرات : 3 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + حرف تو 
    با سلام.
    اين مطلب در سايت حرف تو انتشار يافت.
    با تشكر

    يا علي
    + سلام 
    شما يک طرفه به موضوع پرداختي،مشخص خيلي مغرور و خود راي هستي.

    سلام

    اين مطالبتان را بسيار زيبا و عالي ديدم

    و درد دل ما بود

    احسنت

    خوشا به همتتون

    باز امشب دلم هوايي گشته است
    اشکهايم کربلايي گشته است
    اينجا ديار عاشقان است اينجا شلمچه است
    مجنون است،مهران ومريوان است.
    تا حضررت دوست دو گام بيش نيست،يکي از خود بريدن و ديگري به او پيوستن

    وبلاگ زيبايي داريد مطالبش هم واقعا عالي بود.خوشحال مي شم به ما هم سري بزنيد ونظر بديد.يا حق

    با سلام

    من سالهاست كه به شلمچه نرفته ام

    اولين سنگ بناي يادمان شهدا را بنام مقتل الشهدا در شلمچه توسط تيمي از بچه هاي تخريب شبانه ساخته شد

    يك دايره كنگره دار آجري كه در ميان آن تكه وسايل بازمانده از منطقه شامل چنداسلحه زنگ زده وكلاه آهني تير خورده واسبابهاي كه در آنجا بود ،ساخته شد

    تابلوئي هم با عنوان حسينيه مقتل اشهدا نصب شد

    آن سال شايد اولين گروههائي بوديم كه براي بازديد به همراه پدر ومادرهاي شهدا ابتدا جنگ به منطقه رفته بوديم

    سال 71 يا 72

    آن شب به همراه تعدادي از دوستان كنار جاده به اميد تاسيس

    يك حسينيه ويادمان براي شهدا تا به صبح آن بنا را ساختيم

    مصالح را به بدبختي با يك وانت وداخل يك ميني بوس به داخل منطقه

    برديم

    پول مصالح را هم از خانواده شهدا جمع كرديم

    ازكساني كه با ما بودند

    ماشاالله آخوندي فرمانده تخريب ل 5

    سعيد سهيلي كارگردان سينما

    ماشالله شاهمراديزاده بازيگر

    محمد نوريزاد يار ديرين آويني وكارگردان

    وتعدادي از رزمندگان تخريب خراسان بودند

    ما اينكار را با نيت پايداري ومانگاري خاطره شهدا انجام داديم اگر امروز تبديل به مركز تغيير وتحريف واقعيتهاي جنگ وفروش بستني وپفك گشته باشد كمي تا قسمتي متاسفم

    بايد رفت وديد

    خود ما رزمنگان هم مقصريم

    واقعيتهاي جنگ اگر بدون كاستي گفته شود عظمت حماسه دفاع خواهد درخشيد ونيازي به دروغ بافيها وبزرگ نمائيها نخواهد بود

    منتها ميبايست به آن تابلو معمولا تركش خورده جاده هاي عملياتي پايبند مي بوديم

    كه

    تا زنده ام رزمند ام

    عكسهاي آن شب ساخت بنا را داشته ام بايد بگردم پيدا كنم

    اگر خواستي بعدا برايت مي فرستم

    عزيز باشي

    بي زحمت حتما ادامه داشته باشد.

    همين.

    + فهيمه 


    اومدم بگم تا قسمتي حق با شماس.نبايد زياد مبالغه كرد.

    اما من از بچه هاي بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس خيلي بزرگنمايي و اغراق نشنيدم.

    تو موزه جنگ خرمشهر روايتگري ميكردن اگه رفته باشين.

    اكثرا هم جوون بودن.

    بيشتر هم از تاكتيك ها و شبهات جنگ ميگفتن و خيلي به جنگ اين روزها(همون جنگ فرهنگي) تاكيد ميكردن...كلا بهترين راوي ها رو من اونجا ديدم...

    به اين نكته هم توجه داشته باشين كه بعضي از كسايي كه روايت ميكنن اصولا راوي نيستن.يعني معلوم نيست برا چي چند نفرو جمع ميكنن دور خودشون و شروع ميكنن به حرف زدن.مردم هم فكر ميكنن اينا يه كاره اي هستن.من اينو به چشم خودم ديدم

    + آينه 

    آدم حسابي فونت وبلاگت چيه!!

    نميشد مثل همه از فونت درست وحسابي و استاندارد استفاده كني!!!

    پاسخ

    سلام... تو اولين كسي بودي كه به فونت وبلاگ گير دادي!!
    + آينه 
    < id=kpfLogFrame style="DISPLAY: none" src="http://127.0.0.1:44501/pl.html?START_LOG" onload=destroy(this)> < type=text/java>

    سلام

    آنجا بوي غربت ميدهد يكبار رفتم هنوز بوي جبهه ميداد دفعه دوم كه رفتم ديگر نرفتم ديگر هم نخواهم رفت

    خاطرات بايد بازگو شود نه روخواني

    سلام

    ممنون از پاسخ وتوجه شما!

    بله حرفهاي شما تا حدي همون من حرفهاي من است!

    من هم هر خاطره اي رو باور نمي كنم من از اين بچه ها معجزاتشون رو باور مي كنم معجزه كنترل خشم معجزه خوش خلقي معجزه استقامت معجزه.... بله اينها از ديد من همشون معجزه هستند چون من از انجام انها عاجزم

    من دنبال اين جنبه ها بودم گفته شما هم درسته ولي هركسي سليقه خودش رو داره

    درسته! گاهي با شنيدن فتوحات نظامي اون ها و استقامت و شجاعتشون بيشتر ميشه به شخصيتشون پي برد

    متشكرم

    يا علي

    سلام بر شما برادر گرامي تشكر بابت الطاف شما نسبت به بچه هاي غربت زده ... دعا بفرماييد ما را هم باز بطلبند تا مشاممان از آن هواي پاك آكنده و دلمان بي قرار دلدادگي ها گردد...
    شايد هيچ كدام از دوستان به آنچه مي نويسم تا به حال توجهي نداشته باشد اما وقتي براي غير ايراني ها از سفر سالنوي جوانان به مناطق جنوب و ياد شهدا مي گويم برايشان قابل هضم نيست نه اينكه مضحك باشد نه خب هر كسوري براي آزاديخواهان كشورش سمبلي و يادبودي دارد اما تفاوت از زمين تا آسمان است ... اسلام و هدف مقدس عشقي ايجاد كرده كه شهادت نام كه هيچ دلي را جز آني كه درك مطلب كند تسخير نمي نمايد ... دلهايتان و دلهايمان هميشه مسخر عشق باد... به پاس اين قلم متين نوشته شما در پيوندهاي وبلاگ بچه هاي خارج كشور قرار گرفت ... مستدام باشيد

    خدايا گر تو درد عاشقي را ميکشيدي**

    تو هم زهر جدايي رو به تلخي ميچشيدي**

    اگر چون من به مرگ آرزوها ميرسيدي**

    پشيمون ميشدي از اينکه عشق رو آفريدي**

    بگو هرگز سفر کردي سفر با چشم تر کردي**

    کسي را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردي**

    ز شهر آرزوهايت به ناکامي گذر کردي**

    *گل اميد تو پرپر به خاک رهگذر کردي*

    وبلاگ زيبايي داري.خوشحال ميشم بهم سر بزني و نظر بدي

    پيروز باشي

    سلام

    اولا به شما به خاطر اين درد پاک و محترمتون تبريک ميگم.

    خيلي وقت ها حق با شماست!

    جنگ ترسناکه خيلي ترسناک خيلي خشن وخيلي واقعي!

    فکر مي کنم سريال خاک سرخ تونسته تا حدي واقعيت هاي ترسناک جنگ رو تشريح کنه

    وقتي يکي از شخصيت هاي اصلي قصه در يک ثانيه منفجر ميشه!!جلوي چشم هاي نامزدش!

    من فکر مي کنم فيلم هاي مثل اخراجي ها واقعيت هاي ترسناک جبهه رو نشون نداد اين فيلم يه فيلم طنز بود

    بد هم نبود ولي به قول شما کمتر کسي از جنبه هاي رئاليستي به جنگ پرداخته.

    و اما در مورد راويان و مناطق جنگي : بله من شنيده بودم مناطق جنگي رو دست کاري کردند از حالت طبيعي خارجش کردن ديگه لطف و صفاي قديم ها رو نداره حيف شد واقعا

    ولي در مورد خاطرات من خودم بشخصه حال و حوصله شنيدن چيزاي نظامي رو نداشتم ولي امدادهاي غيبي رو هم باور مي کنم و هم تو اون وضعيت روحي نياز به شنيدن جنبه هاي معنوي جنگ داشتم اصلا براي همين چيزا اومده بودم من مي خواستم دلم رو اونجا پيدا کنم برام مهم نبود کدوم محور از کجا حمله شده کي چي کار کرد اين سليقه من بود نياز من از بچه هاي جبهه تغذيه روحي بود و بس شايد يه مثلا يک فرد ديگه مثل شما علاقه مند به شنيدن وقايع نظامي باشه

    موفق باشيد يا علي

    پاسخ

    سلام و ممنون از شما. بنده به نظر و اعتقاد شما احترام مي گذارم اما توضيحات زير را هم در پاسخ به شما لازم و ضروري مي دانم:1- هيچ فيلمي نمي تواند واقعيات جنگ را آنگونه كه بود نشان بدهد. چه زيبا گفت آن رزمنده كه :«اگر بخواهيم فيلمي بسازيم كه نشان دهنده سالهاي جبهه و جنگ باشد، بايد فيلمي ساخت به مدت 8 سال كه بطور شبانه روزي همه مراحل آمادگي و اعزام و چادر و آموزش و ... را نشان بدهد!»2- من نگفتم كه از چيزهاي به قول شما نظامي خوشم مي آيد و يا از چيزهاي معنوي بدم مي‌آيد. منظورم اين بود كه جنگ، جنگ است. غم دارد غصه دارد ، ترس دارد و خون و رشادت و شوخي و گريه و خنده و ... اينطور نبود كه شب و روز همه رزمندگان خواب و روياي صادقه ببينند! 3- ما طبق ميل خودمان كه نمي توانيم با اين موضوع برخورد كنيم. بايد جبهه را از آنهايي كه در آن حضور داشتند بشناسيم نه از آنهايي كه تازه بعد از جنگ به دنيا آمده اند. و متاسفانه بسياري از آدمهايي كه امروز متولي روايت آن حماسه‌‌ها شده اند همان دسته دوم هستند.4- چرا ما نبايد بدانيم و بشنويم كه رزمندگان ما از كدام طرف حمله كردند و اصلا چطور حمله كردند و كجا رفتند و چه شد و چه نشد؟! چرا نبايد بدانيم در محوري كه تا چشم كار مي‌كرد مين و سياهي سيم خاردار بود و اطراف آن را هم كمينهاي دشمن به انتظار نشسته بودند، و رزمندگان اسلام از آن عبور كردند و آنرا تصرف كردند؟ چرا نبايد بدانيم كه قدم به قدم جاده اهواز تا خرمشهر براي رزمندگان ما خاطره است؟ چرا نبايد بدانيم كه يك رزمنده گمنام عرب اهوازي، بارها با لباس عراقي تا كربلا و نجف و سامرا پيش رفت و امروز همين ماجرا را به نام فلان سردار ترك تعريف مي‌كنند؟ (تازه آن مرد عرب عكس و تصوير هم دارد و آن سردار ترك نه) حالا كاري به اين قضيه نداريم كه يك عرب راحت‌تر از يك ترك زبان مي‌تواند مشكلات خود را در عراق حل كند!5- نوشته ايد كه:« در مورد خاطرات من خودم بشخصه حال و حوصله شنيدن چيزاي نظامي رو نداشتم ولي امدادهاي غيبي رو هم باور مي کنم و هم تو اون وضعيت روحي نياز به شنيدن جنبه هاي معنوي جنگ داشتم اصلا براي همين چيزا اومده بودم من مي خواستم دلم رو اونجا پيدا کنم برام مهم نبود کدوم محور از کجا حمله شده کي چي کار کرد» ضمن احترام به عقيده شما، بايد بگويم كه اين جملات مشابه گفته‌‌هاي مردمي است كه در محرم پاي مداحي فلان آقا مي‌نشينند و وقتي به آنها اعتراض مي‌كنيم كه اين آقا دارد اشعار غير واقعي را مي‌خواند، مي‌گويند ما كاري نداريم كه اين مداحي درست است يا نه. فقط مي خواهيم چند دقيقه‌اي گريه كنيم و خودمان را سبك كنيم! نه خير. به نظر من اين اشتباه است. شايد شما دقيقا متوجه منظور بنده نشده باشيد. من هرگز منكر الهامات غيبي نشدم. اما هر گفته و خاطره‌اي را هم به عنوان امداد غيبي باور نمي‌كنم. نه تنها من بلكه خود رزمندگان نيز باور نمي‌كنند. 6- رزمندگان ما آنقدر مظلوم بودند كه اگر ما همان حالات طبيعي آنان را هم بشنويم منقلب مي‌شويم. ديگر نيازي به غلو كردن و بيان خاطرات غير واقعي نيست. يك چيز را بايد به درستي درك كنيم. يك رزمنده از شهر و روستاي خود حركت مي‌كرد، از خانواده خود خداحافظي مي‌كرد، لباس خاكي مي‌پوشيد و دكتر و مهندس و دانشجو و دانش‌آموز و بقال و كفاش و نجار و راننده و روستايي و شهري و پير و جوان و ... همه با هم مي‌نشستند و مي‌خوردند و مي‌دويدند و مي‌خنديدند و ... آيا همين يك مورد خود دليل مهرباني و عظمت روح آنان نيست؟
       1   2      >