سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانش جز به پرهیزگاری پاکیزه نگردد . [امام علی علیه السلام]
پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 3:9 صبح

ابتدا از عموم دانشجویان آزاده از طیفها و گروههای مختلف، اعم از بسیجی و انجمنی و مشارکتی و اصولگرا و اصلاح طلب و چپی و راستی و بی‏غیرت و با‏غیرت و بی‏خیال و با‏خیال و ...، معذرت می‏خواهم و امیدوارم که جسارت بنده را به بزرگواری خودشان ببخشایند!

یادم می‏آید که سال اول دانشگاه، ساکن خوابگاهی شدم که اسمش را گذاشته بودند «خوابگاه شهید علم الهدی». البته آن روزها نه علم الهدی را می شناختم و نه از ماجرایش خبر داشتم. مدتی گذشت؛ فهمیدم علم الهدی، خود دانشجویی بوده که در سال 59 به همراه تعدادی از رفقای دانشجویش در بیابانهای اطراف هویزه، در برابر تانکهای دشمن ایستاد و آنقدر مقاومت کرد تا آنکه مشخص شد دیگر هیچ گلوله ای برای شلیک کردن ندارد و عاقبت با گلوله مستقیم همان تانکها به آسمان پر کشید. خوابگاه کناریمان، «خوابگاه شهید مالکی» بود، دانشجوی رشته الهیات دانشگاه اهواز. بقیه خوابگاهها را هم با اسامی شهدای دانشجوی دیگر نامگذاری کرده بودند: «خوابگاه شهید مرعشی » دانشجوی رشته ریاضی، «شهید بقایی» رشته پزشکی، خوابگاه شهید ... سرانجام همه خوابگاهها را شمردیم، دیگر خوابگاهی وجود نداشت در حالیکه هنوز شهدای دانشجوی بسیاری وجود داشتند که اسامیشان بر هیچ خوابگاهی گذاشته نشد: شهید هاشم احمدی، شهیدحفیظ الله اسدی، شهید عباسقلی اسفندیاری، شهید موسی اسکندری، شهید مرتضی افراز، شهید سعید اعتدالی، نادر ایزدپناه، سید احمد موسویان، غلامرضا پیرزاده، عبدالرسول تابان، محمدرضا توکلی‏زاده، غلامعلی توکلی، جعفر جعفری، نادعلی چراغیگاه، سید صاحب حسینی، محمد علی ابول نژادیان، ابراهیم اسپید، عظیم اسدی، منوچهر آصفی، امیدوار باقری، شکرخدا بهمنی،غلامرضا پیرزاده، محمدرضا حسن‏زاده، محمد حسین‏پور، محمد حسین‏زاده، سید محمدعلی حکیم، سید مهدی حیاتی، حسن خاکی، کمال خبازی، جمال دهشور، ناصر دشتی‏پور، مهدی شاهدی، محسن اولی‏پور، عبدالصمد بلبلی، علیرضا بیطارزاده، عبدالامیر تقی‏زاده دزفولی، سید جلیل حسین زاده، حمدالله خواجویان، محمدرضا زارعی، محمد شعبانی، حسن علی صفری‏نژاد، مصدق طاهری، عبدالحمید فردایی، رسول کاووسی، علی کردنژاد، ابراهیم نجیب، پیمان موسوی و صدها دانشجوی شهید دیگر...

سالها گذشت، دانشجویان بسیاری وارد دانشگاه شدند و درس خواندند و فارغ التحصیل شدند و  بسیاری از آنها هم پس از ترک دانشگاه، نامشان برای همیشه فراموش شد، اما نام آن خوابگاه‏ها، هنوز هم همانست که بود: «خوابگاه شهید علم الهدی»، «خوابگاه شهید مالکی»، «خوابگاه شهید مرعشی »، «خوابگاه شهید بقایی»... مگر می شود اسم صاحب خانه را از روی خانه پاک کرد؟ صاحبان واقعی آن دانشگاه و آن خوابگاه‏ها، همانهایی بودند که روزگاری با مظلومیت تمام از خانه خود در برابر دشمن متجاوز دفاع کرده بودند. باقی دانشجویان تنها مهمانانی بودند و هستند که مدتی کوتاه به آن خانه‏ها وارد شدند و با سپری کردن دوران تحصیل، از آن خداحافظی کردند. البته متاسفانه، عده‏ای از دانشجویانی هرگز مهمانان خوبی نشدند، ما با چشم خود دیدیم و شاید شما هم دیده باشید که تعدادی از آنها هیچ احترامی به صاحبان خانه خود نگذاشتند و حتی افرادی هم وجود داشتند که به میزبانان خود توهین می‏کردند! یادم می‏آید، چند سال پیش قرار بود بقایای بدن تعدادی از همین شهدا را به خانه‏شان برگردانند، دانشجویانی فریاد ‏زدند که ما به شما اجازه بازگشت به خانه‏تان را نمی‏دهیم! مصیبت از این بالاتر؟ اصلا چرا راه دور برویم، همین چند روز پیش برادران انجمن اسلامی؟دانشگاه شهر کرد، همین حرف‏ها را دوباره تکرار کردند! آنها درحالیکه رگهای گردنشان بیرون زده بود، فریاد می‏زدند و می‏گفتند که اینجا جای صاحب خانه‏ها نیست! ...

البته خود شهدا هرگز اسیر این مسائل انحرافی نشدند. آنها در همان زمان حیات مادیشان هم، هرگز اسیر زرق و برق و ظواهر دانشگاه نشدند. درست در همان روزهایی که خیلی‏ها پز روشنفکری می‏دادند و چپی‏ها و توده‏ایها و نهضتی‏ها و ملی‏گراها، مشغول جر و بحثهای تئوریک و خشونتهای عملی خودشان بودند، این دانشجویان مسلمان پیرو واقعی خط امام بودند که نامشان را در دانشگاهی دیگر ثبت کردند و برای همیشه ماندگار شدند: دانشگاهی به نام «دانشگاه امام حسین» و استادشان هم کسی نبود جز «امام»...

برادر و خواهر! من دلم خیلی می‏سوزد. البته خواهشا فکر نکنید که دچار احساسات شده‏ام و برای آن صاحب خانه‏ها دل می‏سوزانم! نخیر، مطمئن باشید که دلم برای آنها نمی‏سوزد. آنها هیچ احتیاجی به دلسوزی من و یا داد و فریاد برادران انجمن اسلامی شهرکرد ندارند! نام آنها تا ابد روی خانه‏هایشان حک شده است و اکنون هم درون خانه هایی مجللتر و گرانبهاتر سکونت دارند! من دلم برای برادران و خواهران انجمن اسلامی؟ شهرکرد می سوزد! دلم برای انجمن‏های اسلامی بقیه دانشگاههای کشور می‏سوزد! دلم برای برادران دفتر تحکیم می‏سوزد، دلم برای آن دانشجویان زندانی می‏سوزد! دلم برای آن دانشجویانی می‏سوزد که می‏آیند و می‏روند اما هرگز صاحب خانه نمی‏شوند!



آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]