• وبلاگ : آهستان
  • يادداشت : چند قطره خون
  • نظرات : 2 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ابويي 

    *تقديم به همه جامانده ها از قافله...*

    رضا از شيشه‌ي اتوبوس به بيرون خيره مانده بود. چشمانش مي‌ديد اما فکرش جاي ديگر بود.

    و حالا به ياد شهداي دوكوهه بروزم بايام متن ياد دوكوهه بخير

    حتما سر بزنيد خوشتون مياد

    ياعلي

    http://www.sanghar.coo.ir

    سلام برشما

    واقعيت بود كه حقيقتي تلخ درآن نهفته بود وساده بيان شده بود

    ممنون از انديشه نابتان

    دوست عزيزسلام

    ازانتقادتان ممنون

    ژاسخ آن رادرنگاهي برنظردوستان16داده ام كه مي توانيددين نماييد

    + h.nasrolah@yahoo.com 

    1-salam bar fateme va hameie madaran

    2-salam bar abozar bohlol va hameie asheghana haghighi

    3-salam bar hosain zainab va salam bar hameie elahiion haghighi

    khodaia chenan kon saranjam kar to khoshnod ba shio ma rastegar

    به ديروزيم[گل]
    يا علي

    سلام،
    ريز بيني تون رو تحسين ميكنم.
    ميدونيد هر كدوم از اين سه روايت، شايد همه ما روزانه باهاشون درگير باشيم و خيلي راحت از كنارشون بگذريم.

    وقتي جايي مثل اينجا ميخونمش، انگار ...
    به قول يه دوستي، چه ساده ميگذريم ...

    سلام ؛ ژستتونو سه گانه كرديد

    روايت اول:خوابهاي خونه مادر بزرگ هميشه ژر از خاطرات هست چه براي بچه و كوچيك و چه براي بزرگ و پير

    روايت دوم:گل محمد ظاهري سالم نيست و شايد يه كمي عقلش مشكل داشته باشه ولي باطني همه از ما سالمتره و هم عاقل تر و هم زرنگ تر چون راه راست و پيدا كرده و داره ميره براي خودش

    روايت سوم:اون پدر ديگه چيزي براي از دست دادن نداره پس بايد جلوي اين سرنوشت و زندگي بي رحم طاقت بياره و توي دلش به اين بازي زندگي بخنده

    موفق باشيد