عنوان : لبخند شمعدانى ها / سعيد بيابانكى
زبرگ لاله، گذرگاه شهر گلپوش است
زچشمه سار خيابان، شهيد در جوش است
به ذهن باغ، كدامين نسيم پيچيده ست
كزان نسيم، شميم بهار، مدهوش است؟
رسيده زايرى از كربلاى خون، زين روست
به وصل او دل بى تاب شهر آغوش است
كسوف شرم، نشسته ست بر رخ خورشيد
چو ديده كوچه ى ما، آفتاب بردوش است
در اين رحيل به چاووش، احتياجى نيست
كه كوچ قافله ها را شهيد، چاووش است
سياه روزى دشمن ز هر طرف پيداست
در اين ميانه اگر مادرى سيه پوش است
شهيد، مژده ى لبخند شمعدانى هاست
به شمعدان زمان كى شهيد خاموش است؟