• وبلاگ : آهستان
  • يادداشت : تقصير دوران كودكي ماست!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    خواهشمنديم ساكت ننشينيد و توهين را نپذيريد و از دوستان بخواهيد كه به ما بپيوندند و براي رضاي خدا متن اعتراضي ما را امضا نمايند. و مراتب نگراني و خشم خود را از بلاگفا اعلام نمايند . هر امضا شما تيري است بر قلب ناپاکان و اسلام ستيزان . ( اگر از بلاگفا هستيد موقع امضا ادرس وبلاگ خود را وارد ننماييد ) . براي حمايت و فراگير شدن اعتراض ما لوگوي ما را در وبلاگ خود قرار دهيد

    سلام

    حتما تقصير کودکي شماست!

    زينب خانوم چطورند؟سلام برسونيد

    ياعلي

    سلام.
    وبلاگ جالبي داري.
    اگه مي خواي به وبلاگ من بيا و به يکي از چهار بازي امروز در وبلاگ من راي بده تا زودتر از بقيه در وبلاگ قرار داده شود.
    تشکر
    See you Around

    سلام .. جاشون سبز ...

    و لينك شديد

    + خانم ناظم 

    سلام:

    سال نو مبارك.

    چقدر جاشون خاليه.

    كاش شرمندشون نباشيم.

    يا علي.

    سلام

    خيلي عميق بود . . .

    حيف . . .

    بسم الرب الحسين عليه السلام

    سلام ،همسفر

    ممنون از مطلب خوبتان

    ....راستي زينب كوچولو چطوره ؟اين روزآخر تازه همبازي محمد كوچولوي ما شده بود....

    ....زيارت قبول..ماكه هنوز .........

    ....آري ،ما جامانديم...همانجا ...توي شرهاني و شلمچه و فكه...

    ...دعا كنيد مارا...

    ياعلي مدد.

    http://kenayeh64.blogfa.com/post-31.aspx

    سروش سخنگو است نه متفكر

    سلام

    دل گفته اي ناشيانه و في البداهه
    بي تو بودن قرنها را رفته ايم
    خسته اما از نفس نافتاده ايم
    سالها مي ايد ازهم اي رسول آفتاب
    گوش بر زنگ نداي کعبه ايم

    بنام خدا

    با سلام

    اعياد خجسته و مبارك ماه ربيع الاول و عيد نوروز را تبريك عرض مي نمايم .

    موفق و سربلند باشيد .

    التماس دعا

    بنام خدا
    سال نو و شکفتن بهار طبيعت رو خدمت شما برادرگرامي تبريک عرض مي کنم.ان شا’ الله که همراه با بهار طبيعت ،بهار دل و روح را نيز با خود همراه كنيم و از دوجهت شادوخرم باشيم .

    http://www.adleelahi.parsiblog.com/

    + سخن حق 
    قافله شهداء

    دنياي غرب بر دلها مثل هوس مي­کوبد و در اين روزگار مردم پر فتنه­اي نيز هستند که با زبان دين مراد دنيا و مسند و بقا بر قدرت خويش را مي­طلبند و از تکه تکه شدن پيکرها نردبان صعود مي­سازند. اگر در برابر مظالمشان کلام حقي بگويي در مسلخ گاه هوا و هوسشان قرباني مي شوي و خلاصه اينجا بازار هزار رنگ بي­مهره­هاست. اينجا ساکنينش به جرم بي وفايي محکومند. آري شهدا براي همين است که دلمان تنگ شماست از قول ما به امام بگوييد که قرار ما اين نبود. ديگر از شما گفتن، از چند شب خاطره فراتر نمي رود. بسيجي بودن به همان چند قطره چکاني فلج اطفال خلاصه مي شود. گريه و حسرت در فراغ شما به جهالت و هواس پرتي ياد مي­شود. اي شهدا به داد ما برسيد.


    اينجا ماندن سخت است در قنوتمان دلتنگي شماست و در سجده هايمان بي­تابي فراغتان و در رکوع هايمان خميدگي دوري از شهادت است. اي شهدا سکوت غربتمان دردناکترين دردي است که تاب تحمل را از وجودمان زدوده است ما هرگز به چنين صلح سبزي فکر نمي­کرديم و تنها ميدانهاي سرخ انديشه­مان بود و اينک در قبيله، رد از همه کس، ما بازمانده ترينيم، به بي شهادتي، رياضت تدريجي مرگ را منتظريم و در تب و تاب وصل به شما لحظه شماريم و اگر اين نباشيم بايد آنقدر بي­تفاوت شويم که همه چيزمان را يک شبه فراموش کنيم تا ما هم به نوايي برسيم و از راهکارهاي تملق و چاپلوسي با فراموش تفکر امام، خادمين در گاه مصلحت انديشان شويم.


    اي شهدا ما در روزگار فقر محبت نگاهمان لبريز از ياد و التماس به شماست. اگر خوب گوش کنيد خواهيد دانست که دل شکسته ما بهترين آوازي است که در فراغتان شب و روز مي­نوازد. بعد از شما تحمل خيلي چيزها سخت است به بهانه صبرمان، به سکوت مرگ آوري دعوت مي­کنند. کاميابي هاي دنيا مقدمه فراموشي ذکر خداست و خاتمه­اش با لبخند شيطان مانوس است. اي شهدا ما براي شما صبر مي­کنيم و لو با فنا و فراموشي جان. اي شهدايي که در وقت خلوت و جلوت انس يافته­اند بر دلهاي پر رنج ما برآوريد. خداحافظ اي شهدا اي گلبرگهاي خونين شلمچه، اي لبهاي سوخته فکه، اي گلوهاي تشنه، اي تشنه­هاي فرات شهادت، خداحافظ، شما رفتيد و ما مانديم و راه ناتمام......

    اي شهدا برخيزيد گويي اينجا همه چيز تمام شده است. و انگار نسل جهاد ديده ديروز به خط پايان رسيده است. اگر سراغمان نياييد و کلامي و حرفي به زبان نياوريد ما هم کم کم باورمان مي­شود که همه چيز تمام شده است. باورمان مي­شود که ديگر رد پايي از شما پيش رويمان نيست باورمان مي­شود که ما هم ديگر بايد با مد، پرستيژ و آنکارد محاسن و تيپ اداري و خلاصه همه چيزمان مثل آدم شود. اگر شما حرفي نزنيد باورمان خواهد شد که امام جلوي چشممان جرعه جرعه جام زهر را نوشيد و همگي گفتيم، الحمدالله جنگ خانمانسوز تمام شد.

    اي شهدا که جوانمردي در ذائقه شما بود، لحظاتي از خلوت بهشت فارغ شويد زخم ترکش­ها را فراموش کنيد و از ما دلجويي نماييد. بعد از شما لباس خاکيمان را از تن در آوردند. اجازه نداريم مثل آنروزها بگوييم التماس دعا، به ما آموختند که چگونه بخوانيم و بنويسيم؟!...... اي شهدا آنچه دنياي بي شما و بي امام را قابل تحمل نموده وجود خامنه­اي عزيز است. اي خوش انصافها اينجا ديگر بلدوزرهاي جهادگران بي سنگر که خاکريزهاي صداقت و درستي را بنا مي کردند خاموش شده است اينجا فانوسها خاموش شده است. اينجا خيانت به رفيق قاموس فرصت طلبان و رسيدن به جاه و مقام به بهاي خاموشي عزت نفس است. اي شهدا اينجا ديگر از عروج خبري نيست و همه از براي فنا شدن دست و پا مي­زنند. دستهاي ناپاک بهم گره خورده تا بر نسل جوان امروزي روح بي اعتقادي و دنيا زدگي را جريان دهد.

    + دست نوشته اي از شهيد 

    سلام بر خدا و شهيدان خدا و بندگان مخلص او..... از اينکه بنده بد و گناهکار خدايم سخت شرمنده ام و وقتي ياد گناهانم مي افتم آرزوي مرگ مي کنم ولي باز چاره ام نمي شود.
    هيچ برگ برنده اي ندارم که رو کنم ، جز اينکه دلم را به دو چيز خوش کرده ام: يکي اينکه با اين همه گناه، او دوباره مرا به سرزمين پاکي و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند. پس لابد دوستم دارد و سر به سرم مي گذارد، هرچند که چشم دلم کور است و نمي بينم و احساسش نمي کنم اگر چنين نبود پس چرا مرا به اينجا آورد؟
    دوم اينکه قلبي رئوف و مهربان دارم و با همه بديهايم بسيار دلسوزم. لحظه اي حاضر به رنجش کسي نمي شوم، حتي رنجش بسيار کوچک و ناچيز، ولي در عوض براي خوشنودي ديگران حاضر به تحمل هرگونه رنجي مي شوم. بله! به اين دو چيز دل خوش کرده ام.
    اگر دوستم داري که مرا به اينجا آورده اي پس به آرزويم که .... برسان.
    اي کساني که اين نوشته را مي خوانيد، اگر من به آرزويم رسيدم و دل از اين دنيا کندم، بدانيد که نالايق ترين بنده ها هم مي توانند به خواست او، به بالاترين درجات دست يابند. البته در اين امر شکي نيست ولي بار ديگر به عينه ديده ايد که يک بنده گنهکار خدا به آرزويش رسيده است.
    حالا که به عينه ديديد، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا مي کنم، بياييد و به خاکش بيفتيد و زار زار گريه کنيد و اميدوار به بخشايش و کرمش باشيد. با او آشتي کنيد. زيرا بيش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافي است يکبار از ته دل صدايش کنيد. ديگر مال خودتان نيستيد و مال او مي شويد و ديگر هر چه مي کند، او مي کند و هر کجا که مي برد، او مي برد......


    شنبه 7/4/65
    ساعت 5 بعدازظهر
    بنده مخلص و گنهکار، امير حاجي اميني