• وبلاگ : آهستان
  • يادداشت : نقدي بر روايتگري دفاع مقدس
  • نظرات : 3 خصوصي ، 21 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    اولا به شما به خاطر اين درد پاک و محترمتون تبريک ميگم.

    خيلي وقت ها حق با شماست!

    جنگ ترسناکه خيلي ترسناک خيلي خشن وخيلي واقعي!

    فکر مي کنم سريال خاک سرخ تونسته تا حدي واقعيت هاي ترسناک جنگ رو تشريح کنه

    وقتي يکي از شخصيت هاي اصلي قصه در يک ثانيه منفجر ميشه!!جلوي چشم هاي نامزدش!

    من فکر مي کنم فيلم هاي مثل اخراجي ها واقعيت هاي ترسناک جبهه رو نشون نداد اين فيلم يه فيلم طنز بود

    بد هم نبود ولي به قول شما کمتر کسي از جنبه هاي رئاليستي به جنگ پرداخته.

    و اما در مورد راويان و مناطق جنگي : بله من شنيده بودم مناطق جنگي رو دست کاري کردند از حالت طبيعي خارجش کردن ديگه لطف و صفاي قديم ها رو نداره حيف شد واقعا

    ولي در مورد خاطرات من خودم بشخصه حال و حوصله شنيدن چيزاي نظامي رو نداشتم ولي امدادهاي غيبي رو هم باور مي کنم و هم تو اون وضعيت روحي نياز به شنيدن جنبه هاي معنوي جنگ داشتم اصلا براي همين چيزا اومده بودم من مي خواستم دلم رو اونجا پيدا کنم برام مهم نبود کدوم محور از کجا حمله شده کي چي کار کرد اين سليقه من بود نياز من از بچه هاي جبهه تغذيه روحي بود و بس شايد يه مثلا يک فرد ديگه مثل شما علاقه مند به شنيدن وقايع نظامي باشه

    موفق باشيد يا علي

    پاسخ

    سلام و ممنون از شما. بنده به نظر و اعتقاد شما احترام مي گذارم اما توضيحات زير را هم در پاسخ به شما لازم و ضروري مي دانم:1- هيچ فيلمي نمي تواند واقعيات جنگ را آنگونه كه بود نشان بدهد. چه زيبا گفت آن رزمنده كه :«اگر بخواهيم فيلمي بسازيم كه نشان دهنده سالهاي جبهه و جنگ باشد، بايد فيلمي ساخت به مدت 8 سال كه بطور شبانه روزي همه مراحل آمادگي و اعزام و چادر و آموزش و ... را نشان بدهد!»2- من نگفتم كه از چيزهاي به قول شما نظامي خوشم مي آيد و يا از چيزهاي معنوي بدم مي‌آيد. منظورم اين بود كه جنگ، جنگ است. غم دارد غصه دارد ، ترس دارد و خون و رشادت و شوخي و گريه و خنده و ... اينطور نبود كه شب و روز همه رزمندگان خواب و روياي صادقه ببينند! 3- ما طبق ميل خودمان كه نمي توانيم با اين موضوع برخورد كنيم. بايد جبهه را از آنهايي كه در آن حضور داشتند بشناسيم نه از آنهايي كه تازه بعد از جنگ به دنيا آمده اند. و متاسفانه بسياري از آدمهايي كه امروز متولي روايت آن حماسه‌‌ها شده اند همان دسته دوم هستند.4- چرا ما نبايد بدانيم و بشنويم كه رزمندگان ما از كدام طرف حمله كردند و اصلا چطور حمله كردند و كجا رفتند و چه شد و چه نشد؟! چرا نبايد بدانيم در محوري كه تا چشم كار مي‌كرد مين و سياهي سيم خاردار بود و اطراف آن را هم كمينهاي دشمن به انتظار نشسته بودند، و رزمندگان اسلام از آن عبور كردند و آنرا تصرف كردند؟ چرا نبايد بدانيم كه قدم به قدم جاده اهواز تا خرمشهر براي رزمندگان ما خاطره است؟ چرا نبايد بدانيم كه يك رزمنده گمنام عرب اهوازي، بارها با لباس عراقي تا كربلا و نجف و سامرا پيش رفت و امروز همين ماجرا را به نام فلان سردار ترك تعريف مي‌كنند؟ (تازه آن مرد عرب عكس و تصوير هم دارد و آن سردار ترك نه) حالا كاري به اين قضيه نداريم كه يك عرب راحت‌تر از يك ترك زبان مي‌تواند مشكلات خود را در عراق حل كند!5- نوشته ايد كه:« در مورد خاطرات من خودم بشخصه حال و حوصله شنيدن چيزاي نظامي رو نداشتم ولي امدادهاي غيبي رو هم باور مي کنم و هم تو اون وضعيت روحي نياز به شنيدن جنبه هاي معنوي جنگ داشتم اصلا براي همين چيزا اومده بودم من مي خواستم دلم رو اونجا پيدا کنم برام مهم نبود کدوم محور از کجا حمله شده کي چي کار کرد» ضمن احترام به عقيده شما، بايد بگويم كه اين جملات مشابه گفته‌‌هاي مردمي است كه در محرم پاي مداحي فلان آقا مي‌نشينند و وقتي به آنها اعتراض مي‌كنيم كه اين آقا دارد اشعار غير واقعي را مي‌خواند، مي‌گويند ما كاري نداريم كه اين مداحي درست است يا نه. فقط مي خواهيم چند دقيقه‌اي گريه كنيم و خودمان را سبك كنيم! نه خير. به نظر من اين اشتباه است. شايد شما دقيقا متوجه منظور بنده نشده باشيد. من هرگز منكر الهامات غيبي نشدم. اما هر گفته و خاطره‌اي را هم به عنوان امداد غيبي باور نمي‌كنم. نه تنها من بلكه خود رزمندگان نيز باور نمي‌كنند. 6- رزمندگان ما آنقدر مظلوم بودند كه اگر ما همان حالات طبيعي آنان را هم بشنويم منقلب مي‌شويم. ديگر نيازي به غلو كردن و بيان خاطرات غير واقعي نيست. يك چيز را بايد به درستي درك كنيم. يك رزمنده از شهر و روستاي خود حركت مي‌كرد، از خانواده خود خداحافظي مي‌كرد، لباس خاكي مي‌پوشيد و دكتر و مهندس و دانشجو و دانش‌آموز و بقال و كفاش و نجار و راننده و روستايي و شهري و پير و جوان و ... همه با هم مي‌نشستند و مي‌خوردند و مي‌دويدند و مي‌خنديدند و ... آيا همين يك مورد خود دليل مهرباني و عظمت روح آنان نيست؟