سلام
رفيقي داشتيم ظهرها ميرفت سر خيابان اذان ميگفت با يك صداي ناهنجار
گفتم عنقريب جاي ديگري خواهيم ديدش
رفيقي داشتيم براي امر به معروف مشتهايش گره كرده بود
شده بنگي
رفيقي داشتيم همه را دوست داشت با هركس به فراخور دركش رفيق بود و به او مهرباني ميكرد
عاقبت شهيد شد