• وبلاگ : آهستان
  • يادداشت : به نام احمد دادبين
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 
    شايد اين خاطره اي براي شما مي گويم حداقل براي خودم عجبي است در سال 73سفري با خانواده به شيراز داشتم ميباشد .از آنجا که ارتشي بودم براي پيدا کردن سرپناه متوسل به يکي از مهمانسراهاي ارتش شوم با پرس جو آدرس پدافند شيراز را دادن  به ر ب  پادگان که رسيدم از سرباز دزباني مهمانسرا جستجو کردم سباز نگهبان شروع به تلفن کرد ديدم مستقيم فرمانده پادگان صحبت مي کند هنوزم براي من غير قابل توجيه هست چطور درجه پايين ارتش با بالاترين درجه آنطور راحت تلفن کند در هر صورت بعد چند دقيقه پيکاني جهت ترابري من و خانواده ام فرستاده شد در ديدار اول من با امير دادبين شايد هنوز که هنوز است سال 1390آن اخلاص و صميميت حتي با نزديک ترين افراد خانواده ام نيفتاده بماند که دستور پذيرايي چن3روزي من در آنجا بود هرگز از خاطره من و خانوانده نرفته است خدا من اگر آبرويي دارم از تو ميخواهم اين فرد را و افرادي اينچنيني براي مردم و خانواده محترمشان نگهدارد تا شيعه واقعي مسلمان را از نزديک تجربه کنند از  .نيروي دريايي ارتش