• وبلاگ : آهستان
  • يادداشت : مرداب
  • نظرات : 1 خصوصي ، 29 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نوشته شده توسط كلرجي‏من

    كنار مهندس راه مي‏روم. مهندس صحبت مي‏كند و من تا همين چند لحظه پيش داشتم گوش مي‏كردم. آن پايين، كمي دور تر از جمعيت، زينب، دختر چهار ساله آهستان دارد مي‏دود. زينب دارد مي‏دود و چادر مشكي كوچكش در باد بازي مي‏كند. زينب دارد مي‏دود و من تا به حال رقص يك چادر كوچك خاكي را در باد بيابان نديده بودم. مهندس از صدام مي‏گويد. زينب دارد مي‏دود و من به جاي «صدام» مي‏شنوم «يزيد». زينب دارد مي‏دود و من از بلندي سه راه شهادت دويدن يك دختر سه چهار ساله را در بيابان نگاه مي‏كنم. دويدن يك دختربچه در مقر اباالفضل العباس. دويدن يك دختر معصوم و بي‏گناه. دويدن يك آتش‏پاره... .