سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تقوای خداوند، اساس هر حکمتی است . [امام علی علیه السلام]
جمعه 85 شهریور 17 , ساعت 2:8 صبح

خواننده ای که با بوی عیدی ، بوی توپ ، بوی کاغذ رنگی ، زمستان را سر می کردو با بوی یاس جا نماز ترمه ، خستگی اش را در می کرد ، پس از هفدهم شهریور هزار و سیصد و پنجاه و هفت برای مردم خواند : « توی قاب خیس این پنجره ها / عکسی از جمعه غمگین می بینم / چه سیاهه به تنش رخت عزا / تو چشاش ابرای سنگین می بینم / داره از ابر سیاه خون می چکه / جمعه ها خون جای بارون می چکه » محبوب مردم شد و برای مردم خواند و انگار در همین آلبوم برف که چند سال قبل منتشر کرد با مردم درد دل می کرد که : « آه آن روزهای رنگین / آه آن فاصله های کوتاه / وقتی که من بچه بودم / غم بود / اما / کم بود » این گونه زندگی کرد و این گونه با مردم حرف می زد که انگار هنوز هم زنده است . هنوز هم وقتی که ترانه والا پیامدار محمد ( ص ) را گوش می کنی ، فکر می کنی یک نفر دارد برایت داستان مبارزه با ظلم و ستم را تعریف می کند و تو را مجاب می کند هنوز هم  اگر آزاده ای هست وام دار تعالیم پیامبر است .

به هر حال ، چند سالی است فرهاد از میان ما رفته است و امروز یک نفر آن طرف آبها می خواند : « بیا تو / خودت بیا تو / بیا تو  پهلوی من ،  تیکه تیکه کردی دل منو » و یک نفر هم همین طرف ، وقتی می بیند این آهنگ ها فروش خوبی دارد می خواند : « ساعت دیوار چشمات قلبم آلبوم گریه نامه عاشق آینه گلدون شونه خونه نیمکت گیتار پاییز مهتاب عزیزم نمی یای ...» نمی دانم یا درد مردم و جوانان ما این مسائل شده ، و دغدغه های آنان را آلبوم شونه ، نیمکت و دیوار تشکیل می دهند و یا ترانه های ما از جوانان و دغدغه هایشان فاصله گرفته است . مقصر کیست ؟ نمی دانم .

وزارت ارشاد ، ماهواره ، ترانه سراها ، خواننده ها  و یا خود ما جوان هایی که فقط شنیدن یک آهنگ برای ما مهم است . حالا هر چه می خواهد باشد . این روزها هم می گذرد ولی نمی دانم فرزندان ما با شنیدن آهنگ های امروز ما ، این موسیقی و این ترانه ها ، برای خود چه تصوری از روزگارجوانی  پدران و مادران خود ترسیم می کنند . خدا فرهاد را بیامرزد . چون من الان می دانم چرا هفده شهریور جمعه سیاه نامیده شد . چون داشت از ابر سیاه خون می چکید . از دود لاستیکهای به آتش کشیده ، از دود باروت ، چکمه ها و چادرهای مشکی خونین . امسال هم هفده شهریور جمعه است . باز هم می شود توی قاب خیس پنجره های فرهاد عکسی از جمعه غمگین را دید.

                                                                                 نوشته میثم رضایی برگرفته از همشهری جوان



آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]