سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من از هنگام بعثتم تا روز قیامت، شفیع هر آن دوتنی هستم که در راه خدا با یکدیگر، دوستی و برادری می کنند. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
سه شنبه 85 مرداد 10 , ساعت 10:10 عصر

من حدوداً 4 ساله بودم که عمویم شهید شد .سال 61 در شلمچه . یادم می آید که مادربزرگم از سر دلتنگی به یاد عمویم می خواند و گریه می کرد . ما هم گریه می کردیم  پدر بزرگم هم دوراز چشم دیگران اشک می ریخت . ما که دیگر به نغمه های غمناک و محزون مادربزرگمان عادت کرده بودیم گاه و بیگاه از او می خواستیم که باز برایمان بخواند و او نیز لالایی شبهایمان را اینگونه می خواند:

علی اصغرم لالا شکوفه پرپرم لالا

قشنگ و کوچکم لالا گلوی نازکم لالا

زچه قنداقه ات رنگین به تیر حرمله رنگین

ربابه مادرت گوید لالا نازک بدن لالا

لالا لالا گل لاله نکن گریه نکن ناله

شبی سرد است و مهتابی چرا گریان و بی تابی

برایت قصه ها گفتم چرا امشب نمی خوابی

لالا جانان من لالا گل باران من لالا

این عکس را یکی از همرزمان عموی شهیدم به نام آقای محمد علی اسلامی در لحظه شهادتش گرفته و برای خانواده ما فرستاده بود. اما از سال 63 که این عکس همراه یک نامه ارسال شد دیگرکسی از ایشان خبری ندارد. احتمالاً باید اهل و ساکن قم باشند



آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]