سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای گرامی ترینِ گرامیان و نهایتِ آرزوی خواستاران ! تو سرور منی که درِ دعا و توبه را برای من گشودی. پس درِ قبول و اجابت دعا را بر من مبند . [.فاطمه علیه السلام ـ در دعایش ـ]
چهارشنبه 86 تیر 20 , ساعت 11:43 صبح

این داستان را در قابوسنامه، مرزبان نامه، کلیله و دمنه و هیچ کتاب داستانی و باستانی دیگری پیدا نخواهید کرد!:

جنگلی بود زیبا با حیواناتی نجیب و مهربان. تنها مشکل این جنگل زیبا و آرام، شیر زورگو و ظالمی بود که به هیچ قانونی پایبند نبود، حتی قانون جنگل! او به حقوق حیوانات دیگر احترام نمی‌گذاشت، خود را پادشاه جنگل می‌نامید و قانونی وضع کرده بود که مطابق آن، هر روز حیوانی باید با پای خود به آشپزخانه دربار می‌رفت تا غذای آنروز پادشاه شود! در این میان، حیواناتی هم وجود داشتند که از چنین اوضاعی راضی به نظر می‌رسیدند. مانند گرگ و روباه پیر که شکم خود را از باقیمانده غذای شیر‌ ( پوست و استخوان و چربی) پر می‌کردند! روزها به این منوال می‌گذشت تا اینکه تحمل این وضع برای ساکنان جنگل سخت شد. به همین خاطر به دور از چشم روباه و گرگ که از جاسوسان شیر به شمار می‌آمدند، جلسه‌ای تشکیل دادند تا برای نجات از این بحران، چاره‌ای بیندیشند. سرانجام پس از شنیدن همه نظرات، نظر خرگوش پذیرفته شد...

... شیر برای از بین بردن شیر جدیدی که به قلمرو او تجاوز کرده بود به طرف چاه حرکت می‌کرد و خرگوش باهوش هم کمی عقب تر از او مراقب اوضاع بود. تا اینکه سلطان به کنار چاه رسید و سرش را داخل چاه کرد و فریادی زد. شیر غریبه هم جوابش را داد! سلطان برای بیرون راندن غریبه از جنگل، خودش را درون چاه انداخت و غرق شد و اینچنین طومار حکومتش پیچیده شد!... حیوانات جنگل، برای سر و سامان دادن به اوضاع نابسمان خانه و کاشانه خود، جلسه‌ای تشکیل دادند و خرگوش را به عنوان سلطان جدید جنگل انتخاب کردند. خرگوش پس از نشستن بر کرسی ریاست، قوانین جدیدی وضع کرد. او برای بهبود زندگی حیوانات ضعیف، طرح مبارزه با فقر را اجرا کرد! به دستور او قانون برای همه حیوانات یکسان اجرا می‌شد... گرگ و روباه، که از این شرایط ناراحت و ناراضی بودند، شروع کردند به توطئه! آنها در گوشه و کنار جنگل، جلساتی را ترتیب ‌دادند و قوانین جدید را زیر سوال ‌بردند! آنها برای فریب علف‌خواران جنگل، فریاد می‌زدند که چرا باید مراتع سرسبز، سهمیه بندی شود و چرا گوسفندان و بزها و ... حق نداشته باشند که آزادانه بچرند و مایحتاج خود را بدست آورند!؟ سرانجام این تبلیغات نتیجه داد و گوسفندان و بزها و خوکها، که روزی موافق سیاستهای خرگوش بودند، به مخالفان او تبدیل شدند! آنها همه قوانین جدید را زیر پا گذاشتند و او را متهم کردند که از قدرت سوءاستفاده می‌کند. پس از مدت کوتاهی، مجمع حیوانات جنگل که پس از سقوط شیر و با همت خرگوش بوجود آمده بود، تشکیل جلسه داد و به اتاق آراء، خرگوش را از سلطنت برکنار کرد و گوسفند را به عنوان پادشاه جدید انتخاب کردند. همچنین با پیشنهاد گرگ و روباه و به منظور جلوگیری از استبداد، خوک به عنوان معاون گوسفند برگزیده شد!...گوسفند و خوک، با چراغ سبز گرگ و روباه، درهای جنگل را برای واردات مرغ و مرغابی و علف و سبزی و میوه‌جات و ... باز کردند. آنها طرح‌های ویژه‌ای را به منظور جلب توریسم اجرا کردند. جنگل روز به روز سر سبز تر می‌شد و  آوازه آن کم‌کم به گوش حیوانات جنگل‌های مجاور رسید... 



آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]