سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خواب چه تصمیمهاى روزانه را که نقش بر آب کرد . [نهج البلاغه]
سه شنبه 86 مرداد 9 , ساعت 10:54 صبح

چند روز پیش با اهل و عیال در یکی از خیابانهای شهر یزد قدم می‌زدیم و مشغول خوردن باقلوا و قطاب بودیم که ناگهان چشممان افتاد به جمال سیدناالرییس محمد خاتمی عزیز که به ما لبخند می‌زد! البته خود ایشان که نبودند، منظورم تصویری بزرگ از او که به ابعاد 4 متر در 5 متر  در میادین یزد آویزان شده بود و زیر آن هم با خطی زیبا نوشته بودند « آب زنید راه را چونکه نگار می‌رسد!» راستش را بخواهید اولش فکر کردم که گرمای کویر کار دستم داده و دچار کویرزدگی شده‌ام و یا اینکه شیرینی‌های یزدی قند خونم را بالا برده و به مغزم فشار آورده است! شاید هم از شدت شعف و شادی بود! نمی‏دانم! به هرحال، حالتی شبیه خواب و رویا بود فکر می‏کردم که به گذشته برگشته‌ام و زمان، زمان ریاست خاتمی است! یا شاید هم سوار ماشین زمان شده‏ام و به آینده پرواز کرده‌ام و سالهایی را می‏بینم که خاتمی عزیز دوباره به قدرت برگشته و این همه عکس و پوستر و ... به خاطر تشریف فرمایی ایشان است که به شیوه احمدی نژاد، سفرهای استانی خود را می‌گذراند و امروز هم، نوبت یزد است!؟... چند دقیقه‌ای که گذشت و عقل و هوشمان که با رویت جمال دلارای نگارمان، پریده بود، به حال خود برگشت، تازه فهمیدم که نه‏خیر، زمان هنوز هم در اختیار حاج محمود خودمان است و این همه تشکیلات و تبلیغات به خاطر تشریف فرمایی رییس جمهور سابق برای شرکت در یک جلسه سخنرانی، می‌باشد!...

حتما خاطرتان هست که پیش از دوم خرداد، سید محمد خان، با اتوبوسی که به اتوبوس اصلاحات مشهور شده بود،‌ به شهرهای ایران سفر می‌کرد که پس از پیروزی در انتخابات و به علت حجم انبوه کارها و فعالیتهای دولت، دیگر امکان مسافرت با اتوبوس وجود نداشت. حلقه مشاوران و معاونان به این فکر افتادند که در نبود اتوبوس و باوجود خطرات ناشی از مسافرتهای هوایی! قطار اصلاحات را، راه‏اندازی کنند و این چنین سید محمد خاتمی، سوار قطار اصلاحات شد و به نواحی مختلف ایران سفر نمود! البته پس از مدتی، بر اثر دخالت و عدم کنترل دوستان، قطار اصلاحات چنان سرعتی به خود گرفت که تمام ریلهای پشت سر خود را هم خراب می‌کرد. نگار ما، چندین بار به سرعت غیر مجاز اعتراض کرد، تا اینکه در یکی از ایستگاههای بین‌راهی، مسافران خواستار پیاده شدن خاتمی از قطار اصلاحات شدند!...

القصه، کجا بودیم؟! آهان داشتیم توی خیابانهای یزد قطاب میل می‌نمودیم! پس از یزد، اینبار نوبت اهالی کاشان بود که با رییس جمهور سابق دیدار و گفتگو کنند. جایی که جملات قصار خاتمی چون قطرات گلاب، بر سر و روی مردم کاشان ریخت و همه را به وجد آورد! : « امروز برخی شعار عدالت خواهی سر می‌دهند که بیشتر جنبه اقتصادی دارد و این یک خطر است!»... به هر حال، امروز ‌سید محمد خاتمی علی رغم  همه مشکلات ناشی از کار و بار و سفر فرنگ و گفتگوی تمدنها و فرهنگها و ... دیگر فرصت سر خواراندن هم ندارد(که البته وظیفه فوق، فعلا بر عهده محمد علی ابطحی نهاده شده است که سر و شکم نگار ما را بخواراند!)، اما باز هم، بنا به درخواست بر و بچ مشارکت و صرفا جهت زیارت مردم (و نه مسائل دیگری مانند تبلیغات انتخاباتی!) به شهرهای مختلف ایران سفر می‌کنند و با حضور خود، خنده را بر لبان خشکیده مردم می‏نشانند! ولی متاسفانه، عده‏ای واپس‌گرا، خنده را بر مردم حرام می‏کنند و این قبیل سفرهای زیارتی را به بهانه تبلیغات انتخاباتی سرکوب می‌نمایند و انواع و اقسام اهانت را به مقام شامخ رییس جمهور سابق نسبت می‌دهند. خدا پدر و مادر شیخ مهدی کروبی را بیامرزد که در پاسخ به توهینهای مخالفان فرمودند « امروز تخریب خاتمی، تخریب نظام است!!». به هر حال به کوری چشم مدعیان، خاتمی، امروز پر بار تر از دیروز، عزم خود را برای خدمت بیشتر به مردم جزم کرده است. اخیرا هم، عده‏ای از دوستان به محضر مراجع تقلید رفته تا برای خاتمی عزیز ماموریت جدیدی تدارک ببینند. لذا از سوی مراجع تقلید (که البته نامشان در هیچ کجا ذکر نشده است) خاتمی، ماموریت یافته‌ که از ظرفیت و محبویت خود برای جلوگیری از تخریب اماکن مقدسه استفاده کند( شاید منظور از مراجع تقلید، همان علمای گمنام مشارکت و مجمع روحانیون باشد! الله اعلم) کاری که سید ما در زمان ریاست جمهوری خود به نحو احسن انجام داد و در سال گفتگوی تمدنها، از بروز جنگ در افغانستان و عراق جلوگیری نمود. این جواب آنهایی است که می‌گویند همه کارهای خاتمی و دوستان، بوی سیاست و انتخابات می دهد!!



آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]