سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اگر مستحبها به واجبها زیان رساند ، مستحبها را واگذارید . [نهج البلاغه]
جمعه 86 مهر 13 , ساعت 5:24 عصر

این نوشته، نقد یک شخص نیست، نقد یک تفکر است...

می‌گویند قرار است شخصی به بهانه نمایش « اخراجی‌ها» از تلویزیون، خود را در مقابل مسجد بلال آتش بزند!...

مشکلی به نام اخراجی‌ها

این روزها، بار دیگر جنجال بر سر فیلم اخراجیها بالا گرفته است. از همان ابتدای نمایش این فیلم، منتقدانش دو دسته‌ بوده‏اند. اول آنهایی که از لحاظ فنی و تکنیکی آنرا دارای اشکال می‌دیدند و دوم آنهایی که مفهوم و محتوای آنرا قبول نداشتند. در مورد اشکالات فنی و حرفه‌ای حرفی نمی‌توان زد. چرا که اصولا نمی توان ده‌نمکی را یک کارگردان حرفه‌ای سینما دانست و نباید از او انتظار زیادی داشت. اما دعوای اصلی، بر سر محتوا و مضمون این فیلم بود. چیزی که متاسفانه باعث شد، افرادی پا روی وجدان خود بگذارند و  برای کوبیدن کارگردان، به ناجوانمردانه ترین اعمال متوسل بشوند !؟...

مشکلی به نام کاسه‌های داغتر از آش

کاسه‌های داغتر از آش که در برابر حجم انبوه استقبال مردمی از این فیلم، غافلگیر شده بودند کماکان بر طبل مخالفت خود کوبیدند و هر بار به بهانه‌ای نیات پنهان خود را آشکار ساختند. منتقدان ابتدا دلیل مخالفتشان را اینگونه بیان ‌کردند که این فیلم به شهدا توهین کرده است و یا اینکه در جبهه اصلا چنین افرادی حضور نداشته‌اند. این حرف آنها از پایه و اساس مردود بود. خودشان نیز پس از مدتی به حقیقت این موضوع اعتراف کردند. ده‌نمکی هم برای اثبات این ادعا و دفاع از خود، مجبور شد که در یک برنامه زنده تلویزیونی از جیب پیراهن خود عکسی را بیرون بیاورد و بگوید که مجید سوزوکی او برگرفته از  صاحب آن عکس بوده است! کاری که بهانه‌‌ی اصلی را  به دست منتقدانش داد. چرا که اینبار کاسه‌های داغتر از آش دوربین به دست، به همان محله‌ خانواده شهید مجید خدمت رفتند و از مردم کوچه و بازار مصاحبه و اعتراف گرفتند که «کجا مجید خدمتی که ما می‌شناختیم دنبال ناموس مردم بوده، سیگار می‌کشیده و یا خالکوبی داشته ... » . خیلی درباره این رفتار آنان فکر کردم. به نظر شما نام این کارشان را چه می‌توان گذاشت؟ احساس مسئولیت؟ احساس همدردی با خانواده شهدا؟ بزرگداشت مقام شهدا؟ بیان واقعیت؟ ...  اما من تصور دیگری از این کار دارم. به نظر من هدف اصلی، تنها و تنها له کردن ده‌نمکی در زیر پای عقده‌‌های شخصی خودشان بود و شاید هم به مرادشان رسیده باشند...

البته این اولین باری نیست که فیلمی در ژانر دفاع مقدس مورد اعتراض و مخالفتی اینچنین واقع می‌شود. اگر خاطرتان باشد، مشابه چنین برخوردی قبلا نیز با کارگردانان صاحب نام و متعهد کشورمان انجام شده است. به عنوان مثال می‌توان به فیلمی از کمال تبریزی اشاره کرد که بر اساس حماسه هویزه ساخته شد. آن فیلم، توقیف شد تنها به این بهانه که باعث تضعیف روحیه می‌شود. ( ماجرای آن مربوط می‌شد به عقب نشینی تانکهای ارتش ایران و به محاصره در آمدن نیروهای علم الهدی و در نتیجه شهادت آنها).  ابراهیم حاتمی‌کیا هم وضعیت بهتری نداشت. پس از نمایش « از کرخه تا راین» عده‌ای آنرا فاجعه‌ای برای حاتمی کیا نامیدند! با آژانس شیشه‌ای هم مخالفت شد چرا که در آن به صراحت از دود موتورهای افرادی خاص سخن به میان آمده بود! و موج مرده به سرنوشت فیلم کمال تبریزی گرفتار آمد و توقیف شد. چون فریاد می‌زد « آن زمانی که ما در جبهه مشغول جنگیدن بودیم، شما در پشت جبهه چه غلطی می‌کردید؟!» و این سوال به مذاق آقایان کاسه داغتر از آَش خوش نیامد. وجه مشترک همه این فیلمهایی که نام بردیم، این بود که آنها به مقدار خیلی زیادی به مرز حقیقت نزدیک شده بودند و واقعیتی را که برای بعضی‌ها خطرناک بود بیان می‌کردند. چون آنها جنگی را تصور می‌کردند که با واقعیت، تفاوتهای بسیاری داشت. جنگ آنها ساخته و پرداخته ذهنشان بود. جنگی که خودشان دوست داشتند. برای کاسه‌های داغتر از آش اصلا مهم نبود که سالانه چندین فیلم با پول بیت‌المال در این سرزمین ساخته ‌شود که اساس و بنیان و ستونهای این نظام و دفاع مقدس را به سخره بگیرد. گور پدر فرهنگ مملکت، که « بچه‌های بد» ساخته شود و « زندان زنان» و « بوی کافور و عطر یاس » و ... .  برای کاسه‌های داغتر از آش، فقط جنگ مهم بود. آنهم جنگی که باعث فروش برچسبها و پوسترها و کتابهایشان بشود! آنها عاشق فیلمهایی بودند که چند چیز را به خوبی و به وفور نمایش دهد. اول جوانانی خوش سیما با محاسنی بلند و لباسهایی اتو کشیده و چفیه به دوش. دوم تیر و تفنگ و عطر و نمازشب و شهادتین... در فیلمهای مورد حمایت آنها از گریه‌ها و شکوه‌ها و رنج و مصیبت مردم سخن به میان نمی‌آمد. هرگز پدری و مادری در مصیبت فرزندشان گریه نمی‌کرد. هیچ زنی در فراق تنها یار و یاور خود بی‌تابی نمی‌کرد و هیچ دختر و پسری بهانه بابای شهیدشان را نمی‌گرفت... اینها واقعیات جنگ ما بود. اگر در زمان جنگ به خاطر حفظ و تقویت روحیه نیروهای خودی، از آن سخن به میان نیامد، آیا پس از آن نیز نباید از آن سخن گفت؟ کاسه‌های داغتر از آش می‌گویند نه! یادم هست که پس از چاپ مجموعه کتابهای « نیمه پنهان ماه» توسط روایت فتح، که خاطراتی بود از زبان همسران شهدا، مشابه همین سر و صداها بلند شد که می‌گفتند « یعنی چه که می‌نویسید باکری صورت زنش را بوسید، چرا نوشتید که خانم همت گریه و زاری می‌‌کرد و خانم چمران مانع رفتن شوهرش می‌شد و ...!؟» و یا اینکه چرا گفتید که فلان فرمانده بزرگ دفاع مقدس، سیگاری بوده و ...

کاسه‌های داغتر از آش که شاید بزرگترین هنرشان، تنها نوشتن چند جلد کتاب خاطره بود، انگار از اصول سینما هیچ چیز نمی‌دانستند. برایشان فیلم کمدی و غیر آن، هیچ تفاوتی نداشت! حقی را برای کارگردان قائل نبودند. آنها نمی‌دانستند و یا شاید هم نخواستند که بدانند  این حق طبیعی هر کارگردانی است که برداشت خود را از وقایع و ماجراها روایت کند و این امر تازه‌ای نبود. مگر در گذشته، به «محمد علی نجفی» ایراد نگرفتند که چرا « سربداران» را طبق ذهنیت خود ساخته و یا مگر به «علی حاتمی» اعتراض نکردند که تاریخی که او در « کمال الملک، هزاردستان و امیر کبیر» گفته با واقعیت فرق داشته و باز مگر او را مجبور نکردند که هنگام پخش کمال الملک از سیما، نامه‌ای بنویسد و اعتراف کند که من مورخ نیستم، من فیلمسازم ... مگر به « داوود میرباقری» پرخاش نکردند که امام علی که تو ساخته‌ای، بیشتر داستان قطامه است تا علی...

چنین اعتراضاتی دامن ده‌نمکی و فیلمش را هم گرفت که مثلا چرا مجید سوزوکی فیلم شما، دقیقا همان شهید مجید خدمت نیست، او که سیگاری نبوده، دنبال ناموس مردم نبوده، پس تو به شهید توهین کرده‌ای و همچنین به خانواده‌اش... البته این پایان ماجرا نبود. کاسه‌های داغتر از آش، وقتی کفگیرشان به ته دیگ خورد، بهانه‌های دیگری هم آفریدند. آنهم نسبت دادن تهمتهای عجیب و غریب به عوامل سازنده فیلم. «شریفی‌نیا» سوژه مناسبی برای این کار بود. الحمدالله ما هم که از طرفداران پر و پا قرص شایعه... و این ظالمانه‌ترین و تلخ‌ترین جفاهایی بود که برای اثبات حقانیت خودشان، بکار بستند و به آدمها  و درک و شعور تماشاگران سینما روا داشتند. آنهم از سوی افرادی که ادعای فهم و شعور و تقوا و انسانیتشان گوش فلک را کر می‏کرد و این داستان همچنان ادامه دارد... 

قطعا کاری که ده‌نمکی انجام داد، خیلی‌ از بزرگان سینما جرات انجامش را هم نداشتند. بارها و بارها، شاهد بودیم که حاتمی‌کیا ساختن فیلمی را از شخصیتهای حقیقی رد کرد. او حتی در ابتدای تیتراژ آژانس شیشه‌ای هم آن جمله معروف و  استثنایی را قرار داد که « داستان این فیلم واقعی نیست!» آیا به نظر شما ترس او به خاطر همین کاسه‌های داغتر از آش نبود؟



آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]