دیشب کبوتر بیبال میگفت که آهستان تبدیل شده به سیاستستان! همه مطالب وبلاگت رنگ و بوی سیاست گرفته. گفتم :من که حال و حوصله سیاست را ندارم، همینجوری اتفاقی سیاسی شده! گفت :«آره معلوه که یهویی شده!» بنده خدا راست میگفت. نگاهی به سر تا پای وبلاگم انداختم، همش ذکر خیر آقای کروبی بود و ابطحی. (چه کنم که اینروزها ارادت خاصی به آقایان پیدا کردهام!) خلاصه امشب دنبال یک سوژه غیر سیاسی بودم که اخبار ورزشی شبکه خبر اعلام کرد:«امیر قلعهنویی، بیژن ذوالفقارنسب و افشین قطبی گزینههای اصلی برای مربیگری تیم ملی فوتبال ایران هستند» همچنین شایعاتی هم این روزها نقل محافل و نشریات ورزشی شده است که از نامزدی علی دایی برای این پست حکایت دارد! البته این احتمالات به این دلیل پررنگ شدهاند که بالاخره خاویر کلمنته اسپانیایی قید سرمربیگری تیم ملی فوتبال ایران را زد و ملتی را از غم فراق خود رنجور ساخت!
پس از استقبال پرشور ملت همیشه در صحنه از کلمنته که بنا به گفته بسیاری از کارشناسان و وبلاگ نویسان ورزشی، هرگز چنین استقبالی را در طول عمر خود ندیده بود، خیلیها بر این باور بودند که وی چنان تحت تاثیر خیل عظیم جمعیت قرار گرفته که محال است مهمان نوازی ما ایرانیان را فراموش کند. این استقبال به قدری جالب و غیرمنتظره بود که تعدادی از سایتهای خبری آن حادثه عظیم را اینگونه توصیف کردند: عشق و حادثه در فرودگاه امام(ره) وحشتناکترین استقبال از یک مربی بزرگ جهان!... ما آنقدر از دیدن مهمان خارجی خود جوگیر شده بودیم که نزدیک بود همان روز اول او را راهی بیمارستان کنیم. چرا که بطور خیلی یهویی پله های برقی فرودگاه هنگام پایین آمدن آقای کلمنته دچار شتاب بیشتری شد و اگر آقای شفق به داد ایشان نرسیده بودند، احتمالا با یک فاجعه انسانی و ورزشی روبرو میشدیم! به هر حال آن نگاههای معنادار آقای باسکی، کار خودش را کرد و ایشان به این بهانه که شبها در زیر آسمان ایران خوابش نمیبرد و حتما باید در اسپانیا بخوابد، دل دوستداران تیم ملی را شکست! اینجاست که یاد پیامکهای روزهای جام جهانی آلمان میافتم که:«علی دایی اعلام کرده است تا جام جهانی سال 2010 در تیم ملی خواهد ماند و انشا الله در جام جهانی بعدی جبران میکند!»