آدم در برابر بعضی صحنهها حقیقتا کم میآورد و میماند که چه بگوید و چه بنویسد. مگر میشود احساسات پاک انسانها را به همین سادگی بر صفحه کاغذ آورد و از آن سخن گفت؟ مگر میتوان چشمها را بست و این همه مردانگی، شرف، انسانیت و حیوان دوستی را ندید؟! مگر میتوان این همه عظمت و بزرگواری را به خاطر مسائل سیاسی نادیده گرفت؟ صحبت تنها بر سر یک سگ نیست، من از احساسات پاک آن سرباز آمریکایی صحبت میکنم که همه ما را شرمنده مرام و رفتار خود کرده است. کجایند آن آدمهایی که روزانه گریهها و اشکهای سگهای زیادی را میبینند و به سادگی از کنار آنها عبور میکنند؟! آیا نمیبینند که در دوران نابودی احساسات، انسانهایی هم روی این کره خاکی زندگی میکنند که هرگز نمیتوانند تنهایی و سرگردانی یک سگ را تحمل کنند؟ آیا نمیبینند که برای بعضی آدمها هیچ فرقی نمیکند که آن سگ از نژاد عراقی باشد یا اسرائیلی و یا آمریکایی؟ آیا نمیبینند حس همدردی مسولان آمریکا را که بدون هیچگونه تشریفات اضافی و حتی انگشت نگاری از این سگ جهان سومی، ترتیبی اتخاذ کردهاند که اکنون او آسوده و فارغ از هرگونه نگرانی از انفجار بمبی، در خیابانهای کالیفرنیا قدم میزند؟ آفرین بر آن وجدانهای پاک و آن مادرانی که چنین فرزندانی را به جامعه بشریت تحویل دادهاند. آفرین بر آن سربازی که باعث شد تا این سگ بیچاره از یک عمر بدبختی و فلاکت نجات پیدا کند. من هر وقت این جمله آن سرباز آمریکایی را با خود مرور میکنم، دیگر نمیتوانم احساساتم را کنترل کنم:«این سگ یک عمر جنگ، مبارزه و آزار در زندگیاش داشته که از این به بعد زندگی خوبی در کالیفرنیا خواهد داشت » پس فریاد میزنم و از عموم ملت ایران نیز میخواهم که با من هم صدا شوند:« ای آمریکا! ای هلو! ای شرف و ای مردانگی! کرم نما و فرود آی و سگهای ما را هم از این همه درد و محنت که گرفتار آنند، رهایی ده! ما سگهای فراوانی داریم که نیازمند کمکهای فوری شما هستند! مگر سگهای ما با سگهای عراقی چه فرقی دارند؟ تازه خودتان بیایید و ببینید، ما سگهایی داریم که قلادهشان میارزد به تمام سگهای عراقی! سگهای ما از نژاد اصلاح شده هستند!»