قبلا هم نوشته بودم که علت رای دادن من به احمدینژاد، نه بخاطر آوردن پول نفت بر سر سفرهها بود، نه برای برقراری عدالت، نه زدودن فقر، نه بالا آوردن ما از زیر خط فقر (که البته سالهاست این پایین به ما خوش میگذرد) نه خانهدار کردن ما و نه هیچ وعده و وعید انتخاباتی دیگر. من به احمدینژاد رای دادم تنها به این دلیل که قرار بود ما را از شر آدمهای تکراری نجات دهد. آدمهایی که سالها مجبور بودیم قیافههای تکراریشان را مانند سریالهای تکراری از تلویزیونمان ببینیم! آدمهایی که طبق یک قرار دوستانه، صندلیهای مجلس و دولت را بین خودشان تقسیم کرده بودند و به حق و حقوقشان قانع بودند! آدمهایی که سالها چون کرکس و کفتار بر تمام ذخایر مادی و منابع زیر زمینی و رو زمینی این مملکت سایه انداخته بودند، آدمهایی که کوه و دشت و بیابان و صحرا و کویر و جنگل و دریای این سرزمین را جزو ملک شخصیشان میدانستند و هرکجا که بویی به مشامشان میرسید، سر و کله آنها هم پیدا میشد، آنوقت سیم خارداری بود و حصاری و اداره ثبتی و باقی قضایا! آدمهایی که البته در انظار عمومی پز چپ و راستی بودنشان را میدادند اما کافی بود که مثلا مراسم عروسی دختر فلان آقای «راستی» و یا ختنهسوران پسر فلان آقای «چپی» باشد، دیگر همه دشمنیها به دوستی تبدیل میشد و این مردم بیچارهی فلکزدهی آسیبپذیر «زیر خط فقر نشین» مملکت اسلامی بودند که انگشت به دهان میماندند و تازه میفهمیدند که بله دعوا بر سر لحاف ملاست! در این اوضاع و احوال، شنیدن صدای مردی که از برهم زدن قواعد بازی آن آدمها دم میزد، غنیمت بود...
بله صحبت بر سر احمدینژاد بود که ما را از شر آن آدمهای تکراری نجات داد. البته کنار گذاشتن مردان هزار چهره به همان سادگی نبود که احمدینژاد تصورش را میکرد. نه تنها قطع کردن دست آنها از بیتالمال، بلکه حتی افشای نام این پدرخواندهها هم کار آسانی نبود. این را همه میدانستند و کمتر کسی بود که انتظار داشته باشد شقالقمری در این مملکت ایجاد شود . هر چند خود احمدینژاد این حقیقت را خیلی دیر با مردم مطرح کرد. صحبتهای دیروز ایشان در جمع مردم قم موید همین حرف است:« من قبل از انتخابات تصویری از صحنه تلاش برای برپایی عدالت در ذهنم داشتم. میدانستم که برپایی عدالت سختترین مرحله پیشبرد انقلاب اسلامی است. میدانستم که سنگینترین عرصههای برخورد و تقابل در اجرای عدالت اتفاق خواهد افتاد اما باید در محضر شما مردم قم اعتراف کنم، آن چیزی را که الان دارم میبینم و تجربه میکنم، بسیار سنگین تر از آن چیزی است که ابتدا در ذهنم بود. » البته سخنان رییس جمهور در قم نکات تازه دیگری هم داشت. اعتراف به حضور و نفوذ گسترده کرکسهای اقتصادی و کفتارهای سیاسی در تمامی سیستمهای اداری مملکت و حتی سازمانهای زیرمجموعه دولت! احمدینژاد همچنین این وعده را هم به مردم داد که سال 78 سال قطع دست بعضیها از بیتالمال خواهد بود!! به هر حال میتوان نشست و منتظر ماند و با چشمان خود دید، یا شاهد قطع شدن دست آن آدمها خواهیم بود، یا باز هم اعتراف رییس جمهور به گردن کلفتی آنها! اما برای من در اصل ماجرا هیچ تغییری ایجاد نمیشود؛ احمدینژاد همان مردی است که ما را از شر سریالهای تکراری نجات داده بود!
متن کامل سخنرانی رییس جمهور در جمع مردم قم
مقالهای جالب و خواندنی از حسین درخشان (یا به عبارتی پدر وبلاگ نویسی در ایران؟!) :
اگر کسی در کل تاریخ بعد از انقلاب ایران شایستهی لقب «امیرکبیر» باشد، همین آهنگرزادهی شیردل و کوچکجثهای است که همهمان (از جمله خود من) به طرز شرمآوری دستکمش میگرفتیم و تحقیرش میکردیم. کاش حالا اگر به اشتباه خودمان پی بردهایم، بخصوص مایی که با آن فساد و نابرابری دستپخت ر... و خاتمی مخالف بوده و هستیم، تعصبهای مذهبی و طبقاتیمان را کنار بگذاریم و به یاری این مرد و یاران کمتعدادش، که جبههای از سرمایهسالاران این مملکت، از بازار و موتلفه گرفته تا کارگزاران و مشارکت روبرویشان صف کشیدهاند، بشتابیم. میترسم که اگر این «امیرکبیر» را تنها بگذاریم، مثل همان امیرکبیر قبلی سربه نیستش کنند. این فرصت دوباره به دست نخواهد آمد.