«عبدالباسط» نامی است که برای هر مسلمان در سراسر جهان و بخصوص برای هر ایرانی، آشنا و پرآوازه است. نام عبدالباسط چنان با قرآن عجین شده که هرگاه یادی از او میشود ناخودآگاه صوت زیبا و ترنم دلنشین آیههای نور به ذهن تداعی میکند. صدای عبدالباسط حقیقتا زینت قرآن است که بر طبق حدیث مشهور هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن صدای زیباست. صوت سحرانگیز عبدالباسط موهبتی آسمانی بوده که خداوند به این بنده صالح خود ارزانی داشته، و همین امر او را از سایر قاریان متمایز کرده است. طراوت، زنده بودن، زیبایی، گرمی و برخورداری از حس و حال معنوی از ویژگیهای صوت این استاد بزرگ است.
شنیدن نغمه دلاویز و سرمست کننده او چنان میکرد که صدها نفر از مسیحیان و پیروان سایر ادیان را به اسلام کشاند و خیلیها را هم با قرآن آشتی داد.
تلاوتهای ماندگار استاد هر یک چراغ پرفروغی است که تلألؤ آن دلهای زنگار گرفته و غفلت زده را طراوتی دوباره میبخشد و در میان آنها، تلاوت سوره حشر او الحق که میراثی جاودانه گشته است.
اگرچه قاریان مشهور دیگر قرآن، کم و بیش از صدای دلنشین و جذابی برخوردارند و محبوبیتی فراوان در میان مسلمانان به دست آورده اند اما به جرأت و بی هیچ اغراقی میتوان ادعا کرد که عبدالباسط سرآمد همه قاریانی است که تاکنون با صدای خوش به تلاوت پرداخته اند. حال با این عظمت و محبوبیت وقتی بشنوی که فرزند این نابغه بی نظیر برای اولین بار قدم به خاک ایران گذاشته است طبیعتا اشتیاق وصف ناپذیری به انسان دست میدهد که او را از نزدیک ببیند و درباره پدر از او سؤال کند. همین شور و شوق ما را نیز واداشت که به دیدار او برویم و طی گفت وگویی مفصل پاسخ خیلی از سؤالات خود را از او بگیریم. برای این کار لازم بود با دست اندرکاران میزبانی ایشان - که برادران معاونت اجتماعی ناجا بودند- هماهنگی میکردیم که از یک هفته قبل، ارتباط و هماهنگی با آنان برقرار شد. اما گویا دوستان میزبان «یاسر عبدالباسط» چنان مشتاق بودند برای او برنامههای متعدد تلاوت قرآن در شهرها و حسینیههای کوچک و بزرگ تدارک ببینند که از اهمیت و ارزش مصاحبه یک روزنامه کثیرالانتشار و معتبر با ایشان غافل شدند. آخر الامر سهمی که برای مصاحبه با فرزند استاد عبدالباسط به کیهان اختصاص داده شد ساعات پایانی آخرین شب حضور ایشان در ایران بود که طبعا با خستگی فراوان استاد همراه بود؛ آن هم به مدت نیم ساعت و در سالن عمومی هتل و به هنگام صرف چای. هر چند این نوع برخورد موجب ناخرسندی خبرنگار و عکاس روزنامه شد. و امکان طرح بسیاری از سؤالات را از ما سلب کرد اما در آن مدت اندک و با وجود خستگی بسیار استاد- که ناشی از سفرهای متعدد و انتقال مستمر او از این محفل به آن محفل بود ـ بحمدالله توانستیم تا حدودی حضور ایشان در ایران را مغتنم شمرده و به برخی از سؤالات خود پاسخهای تلگرافی از ایشان دریافت کنیم ـ با این دلخوشی که در صورت تکرار چنین فرصتی درآینده، بتوانیم با وسعت وقت و فراغت بیشتر از فرزند استاد عبدالباسط بهرههای بیشتر ببریم.
¤ وقتی در برابر فرزند نابغه تلاوت قرآن یعنی استاد عبدالباسط بنشینی نخستین چیزی که به ذهنت خطور میکند این است که فرزند درباره پدر صحبت کند و پیرامون عوامل موفقیت و راز و رمزماندگاری او داد سخن دهد و روح تشنه ما را سیراب نماید:
مرحوم شیخ عبدالباسط مردی بیتکلف و عادی بود. او قرآن را در ده سالگی در شهر خود ارمنت از توابع استان قنا در جنوب مصر حفظ کرد.استادش محمد سلیم حماد نام داشت. او وقتی قرآن را حفظ کرد بسیار مورد تشویق استاد قرار گرفت. ایشان تا سن 20 سالگی در شهرهای اطراف ارمنت تلاوت قرآن میکرد. در سن 20 سالگی به همراه پدرش به مرقد حضرت زینب در قاهره میرود و در آنجا پدر از او میخواهد تبرکاً پنج دقیقه قرآن تلاوت کند، اما پنج دقیقه او چنان با شور و حال و استقبال حاضران مواجه میشود که این مدت، یک ساعت و نیم طول کشید. پس از آن روز از رادیو مصر با او تماس میگیرند و میخواهند که با آنها همکاری کند تا صدایش به گوش جهانیان برسد. شیخ عبدالباسط در ابتدا نسبت به قبول این پیشنهاد مردد بود و ترجیح میداد که در شهر و روستای خود مشغول زندگی باشد زیرا زندگی در قاهره را بسیار دشوار میدانست اما آخر الامر به عنوان قاری قرآن در رادیو مصر مشغول به کار شد و از آن زمان به بعد شهرت عبدالباسط تمام آفاق جهان را دربرگرفت.
¤ چرا تلاوتهای استاد عبدالباسط اینقدر دلنشین و لذت بخش است؟
او قرآن را از جان و دل تلاوت میکرد و تلاوت او، خالص برای خدا بود. او در زمینه قرآن تقوای خدا را مراعات میکرد یعنی قرآن را برای قرآن میخواند و مسلم است که اگر سخنی از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و در یک کلام او در تلاوتهایش خالص برای خدا قرائت میکرد. او در تلاوتها به دنبال کسب رضایت شنونده نبود بلکه فقط رضای خدا را جستجو میکرد و تلاوت او بااخلاص عجین بود.
علت دیگر این گیرایی و دلنشینی، موهبت خاصی است که خداوند به ایشان عطاکرده بود و آن صدای زیباست که منحصر در ایشان بود. آن مرحوم سعی داشت در تلاوتها صدایش به حد اعلا که در اصوات موسیقی به آن «سوپرانو» گفته میشود برسد.
¤ تعامل و رفتار ایشان در خانه و با خانواده، بخصوص در رابطه با قرآن و حفظ و تلاوت آن چگونه بود؟
هرچند ایشان مشغولیت فراوان داشت و به سفرهای متعدد برای تلاوت میرفت اما به اعضای خانواده اهتمام زیاد نشان میداد. او دوست داشت ما اهل قرآن و قرآنی باشیم ولی هیچگاه به این کار مجبورمان نمی کرد، او ما را آزاد گذاشته بود که اگرخواستیم قرآن را حفظ کنیم و اگر نمی خواستیم کاری به کارمان نداشت و فقط برروی آموزش قرآن تاکید داشت و نه حفظ آن. او از معلمی بنام عبدالعزیز بکری(ره) دعوت کرده بود به خانه مان بیاید و به ما قرآن بیاموزد. بکری وقتی به خانه میآمد همه خواهران و برادران ما را جمع میکرد و از بزرگ تا کوچک به ترتیب قرآن میآموخت.
مرحوم پدر با وجود اشتغالات فراوان میدانست که در خانه، چه کسی قرآن میخواند و چه کسی نمی خواند و چه کسی مشغول حفظ قرآن است. آن مرحوم شخصی صاف و ساده دل بود و دائم تبسم بر لب داشت و آن را دوست میداشت. ویژگی او این بود که مردی آرام و ساکت و باطمأنینه بود. اکثراً سکوت میکرد. توکل بالا داشت. وقتی قرآن میخواند دنیا را فراموش میکرد.
¤ ایشان ناراحت و عصبانی هم میشدند؟
برخی اوقات، اگر کاری و یا مسئله ای که خارج از چارچوب عقل و منطق بود میدید ناراحت میشدند، اما اغلب متبسم بودند، در حق ما دعا میکردند و ما را به خود نزدیک میساختند.
¤ شنیدن خاطرات از زبان فرزند استاد عبدالباسط درباره پدر بسیار شنیدنی خواهد بود. به برخی از این خاطرات اشاره کنید.
روزهای شنبه هر هفته ساعت هشت تلاوت پدر از رادیو مصر پخش میشد. در این ساعت همه اعضای خانواده بر سر سفره و کنار هم نزد پدر مینشستیم و به تلاوت ایشان گوش فرا میدادیم. همگی ما به مدت نیم ساعت سراپا گوش میشدیم، هیچکس تکان نمی خورد و حتی صندلی را هم تکان نمی داد و مرحوم پدر در اثنای پخش تلاوت، سر خود را روی آستینش میگذاشت و به فکر فرو میرفت.
ایشان در منزل با صوت تلاوت قرآن نمی کرد، مگر زمانی که عده ای از خبرنگاران یا مجریان رادیو یا عکاسان در منزل حضور مییافتند. اما عادت همیشگی ایشان این بود که هر روز پس از نماز صبح در اتاق خود قرآن میخواند. من وقتی شش ساله بودم با ایشان به مسجد امام شافعی میرفتم و به تلاوتهای ایشان گوش میدادم.
در برخی مراسم و محافل قرآنی و جشنها که ایشان به تلاوت میپرداختند مردم حاضر از ایشان میخواستند تلاوتش را تکرار کند. من دوست داشتم که در برنامههای تلاوت ایشان همراه پدر باشم، او همواره مرا به تلاوت قرآن تشویق میکرد. به یاد دارم هر وقت در اتاق، قرآن میخواندم و او در اتاق دیگری بود و از حضور ایشان بی خبر بودم، او صبر میکرد تا من به آخر آیه برسم آنگاه وارد اتاق میشد. اگر در اثنای تلاوت وارد میشد من تلاوت را قطع میکردم و او برای اینکه من کارم را کامل تمام کنم پس ازتمام کردن آیه به نزدم میآمد، و این خاطره زیبایی برای من است.
در بیشتر اوقات که برنامه تلاوت ایشان به پایان میرسید به هنگام خروج از مسجد یا محفل به خاطر کثرت مردمی که دور و بر ایشان را میگرفتند بسختی میتوانست آن محل را ترک کند.
زمانی که اسرائیل هنوز فلسطین را اشغال نکرده بود ایشان به دعوت مسلمانان آن دیار به فلسطین مسافرت کرد و در محل مسجدالاقصی سوره اسرا راتلاوت نمود. وقتی فلسطین اشغال شد، ایشان دائماً از این موضوع اظهار ناراحتی و تألم میکرد و نسبت به ظلم رفته بر فلسطین ابراز انزجار و بیزاری مینمود و آرزو داشت که بار دیگر بتواند به مسجدالاقصی برود و خاطرات گذشته را تجدید کند و اگر هم خود نتوانست، فرزندانش پا به فلسطین گذاشته و در مسجدالاقصی به تلاوت قرآن بپردازند.
¤ ویژگیهای سبک استاد عبدالباسط چیست؟
ایشان در شیوه قرائت قرآن مبتکر بود یعنی هیچگاه از کسی تقلید نکرد، و با موسیقی درونی خود تلاوت میکرد. او سبکی را ابتکار کرد که پیش از او سابقه نداشت. از ویژگی سبک تلاوت ایشان اینکه در اثنای تلاوت، از قواعد موسیقی پیروی نمی کرد که از مقامی به مقام دیگر منتقل شود. زیرا او به عقیده من موسیقی تلاوت را بر طبق قرآن تنظیم میکرد نه قرآن را براساس موسیقی، به عبارت دیگر هیچ نغمه معینی وجود ندارد که قرآن بر آن تطبیق داده شود بلکه این قرآن است که موسیقی قرائت براساس آن تعیین و تنظیم میشود و شکل میگیرد.
¤ نقش قرآن در زندگی شما چگونه بود؟
من از کودکی و سن شش سالگی قرآن میخوانم. از زمانی که در دوره ابتدایی درس میخواندم تا پایان تحصیلات دبیرستانی، خواندن قرآن در سر صف دانش آموزان به عهده من بود تا اینکه در سال 2001 (1380) به سفر عمره مشرف شدم و پس از بازگشت، شروع به حفظ قرآن کردم و این کار را با جدیت و پشتکار دنبال نمودم تا آنکه در سال 2003 (1382) موفق به حفظ کل قرآن به صورت حرفه ای شدم. پس از بازگشت از سفر فرانسه درخواست خود را به وزارت اوقاف مصر دادم و از سوی وزارت به عنوان قاری رسمی مسجد سیدی حسن انور انتخاب شدم.
¤ آیا تاکنون به کشورهای خارجی برای تلاوت سفر کرده اید؟
وقتی شروع به کار تلاوت کردم اولین سفرم به کشور فرانسه بود که به دعوت مسلمانان آنجا در هفت استان این کشور به تلاوت قرآن پرداختم. پس از تعیین شدنم به عنوان قاری رسمی مسجد سیدی حسن به ترکیه و چند کشور دیگر که مسلمانان در آنها حضور دارند سفر کردم.
¤چطور شد که تصمیم گرفتید برای اولین بار به ایران سفر کنید؟
من دعوت نامه ای از طریق سفارت ایران در قاهره دریافت کردم. در ابتدای امر در مورد سفر به ایران مردد بودم چون تاکنون به این کشور سفر نکرده بودم اما بحمدالله خداوند توفیق داد که به جمهوری اسلامی ایران بیایم و به اعتقاد من این یک فرصت بزرگی برایم است که با برادران مسلمان خود در ایران دیدار کنم. من با اقبال زیادی از سوی جوانان برای شنیدن قرآن مواجه شدم و حافظان و قاریان مجد و کوشایی را دیدم.
¤ قبل از سفر به ایران چه ذهنیتی از ایران داشتید و چرا برای آمدن مردد بودید؟
من شناخت عینی دقیقی از ایران نداشتم اما پس از آمدن دیدم قرآن در این کشور مورد تکریم و احترام است و ماشاءالله تعداد زیاد و قابل توجهی از قاریان و حافظان و نمازگزاران در این کشور وجود دارند و این مسأله ای افتخارآمیز است و من هرگز چنین چیزی را پیش بینی نمی کردم.
¤ ارزیابی شما از قاریان ایرانی از لحاظ فن قرائت و صوت و لحن چگونه است؟
من دیدم اکثر قاریان ایرانی از قراء مصری تقلید میکنند. این مسأله اشکالی ندارد اما باید تلاش کنند در آینده خودشان دارای سبک و روش خاصی شوند؛ ولی تلفظ حروف آنان بسیار خوب بود.
¤ اصولا نظر شما در مورد تقلید در تلاوت قرآن چیست؟
یک قاری در ابتدای شروع به کار با قرآن بایستی قرآن را دوست داشته باشد. پس از آن باید به تلاوت قرآن گوش دهد و مطمئناً در این راه تلاوت قاریانی چند برای او دلنشین خواهد بود و او سعی خواهد کرد از آنها تقلید کند. عده ای هستند که میتوانند بخوبی از قاری الگوی خود تقلید کنند و برخی نمی توانند چون صدایشان با صدای او همخوانی ندارد. اما همه اینها در آغاز راه است و چند سال هم میتواند ادامه یابد و اشکال ندارد ولی رفته رفته باید راه خود را از او جدا کند و برای خویشتن روش تلاوت خاصی انتخاب کند.
¤ شرایط موفقیت یک قاری قرآن را در چه میبینید؟
باید گفت هیچ قاری نمی تواند مانند دیگری شود و هر یک روش و بهره خاص خود را دارد اما به نظر من یک قاری در ابتدای امر باید یک حافظ کل قرآن باشد و هر روز صفحاتی چند از آن را مطالعه و مراجعه کند و شرط اساسی دیگر این است که در تلاوتهایش برای خدا اخلاص داشته باشد، رضای خدا را مدنظر قرار دهد و کسب رضای خلق برای او اهمیت نداشته باشد.
¤ آیا فرزندان قاریان مشهور مصری توانسته اند راه پدران خود را ادامه دهند؟
این مسأله یک مسأله ژنتیکی است، اما لازمه این کار این است که اولا فرزند یک قاری به قرآن و تلاوت آن عشق بورزد و علاقمند باشد و هرگاه حب قرآن و حب تلاوت با هم جمع شد و از موهبت الهی صوت و لحن زیبا هم برخوردار گردید، در آن صورت است که میتواند جا پای پدر گذاشته و از او این روش را به ارث ببرد.
¤از میان فرزندان استاد عبدالباسط چرا یاسر بطور رسمی وارد سلک تلاوت و قرائت قرآن در محافل رسمی شده و به عنوان قاری رسمی یکی از مساجد مهم مصر تعیین شده است؟
من پیش از این، در کار تجارت پوست فعالیت میکردم. شبی مرحوم پدر را در خواب دیدم که در میان جمعی نشسته و قرآن را با یک نفس تلاوت میکند. او در همان خواب روبه من کرد و گفت: باید قرآن را با یک نفس تلاوت کنی (شاید منظورش این بوده که باید مداوم قرآن را بخوانم). پس از آن خواب بود که را و رسم من عوض شد و با خود تعهد کردم که وارد عرصه حفظ و تلاوت قرآن شوم و اکنون جز تلاوت قرآن به کار دیگری نمی پردازم.
¤ پس میتوان نتیجه گرفت که یاسر توانسته است پا جای پـای پدرش عبدالباسط بگذارد و از او دنباله روی کند؟
بله، خداوند این توفیق را داده است که عملا دنباله رو ایشان باشم و این از برکت قرآن عظیم است و به نظر میرسد مرحوم پدرم برای ما زیاد دعا کرده که این توفیق شامل حالمان شده است.
¤چند سال دارید و چند فرزند؟
من 37 سال دارم و دو فرزند یک پسر و یک دختر، به نامهای یوسف و یمنی
¤شنیده ام که مصریها به اهل بیت پیامبر(ص) ارادت قلبی زیادی دارند و آنان را بسیار دوست میدارند.
ما همگی مزار اولیای صالح را زیارت میکنیم، از مزار رأس الحسین(ع) تا دیگر اولیای الهی و حتی اولیاء بزرگان غیر منسوب به اهل بیت.
ما ایام ولادت حضرت حسین و حضرت زینب و حضرت نفیسه و رقیه و حسن انور را جشن میگیریم و بسیاری از قاریان مصری علاقمند هستند که در این مناسبتهابه تلاوت قرآن بپردازند. شاید تعجب کنید که مرحوم پدر یکی از علاقمندان و عاشقان اهل بیت(ع) بود و چنانکه ابتدا گفتم مرحوم پدر زمانی که 20 ساله بود باتفاق پدرش عازم حرم حضرت زینب در قاهره میشود، در آنجا از او میخواهند که به تبرک این مکان شریف ایشان نیز ده دقیقه قرآن تلاوت کند اما تلاوت استاد عبدالباسط چنان جمعیت را منقلب میکند و شور و ولوله در آنها ایجاد مینماید که تا یک ساعت و نیم به طول میکشد. از آن پس بود که رادیو و مطبوعات به سراغ او آمدند و ایشان دارای آوازه جهانی شد. مرحوم پدر دائماً به فرزندانش میگفت او هرچه دارد از حضرت زینب است و رمز موفقیت و شکوفایی هنر قرائت او بخاطر حب حضرت زینب و اهل بیت بوده است.
(در اینجا به یاد سخن یکی از همراهان یاسر عبدالباسط میافتم که میگفت در جریان سفر به ایران گرایشات اهل بیتی ایشان کاملا مشهود بود، به طوری که وقتی او را به مشهد بردیم تا در محفل انس با قرآن که در مهدیه مشهد برقرار بود به تلاوت بپردازد، او پیش از آنکه وارد مهدیه شود رو به بارگاه امام رضا(ع) کرد و نسبت به آن حضرت ادای ادب و تحیت و احترام کرد و پس از مراسم نیز راهی زیارت امام رضا شد و در حرم مطهر دوبار نماز خواند و برای پدرش دعا کرد. او نسبت به این همه عظمت و احترام و تکریم نسبت به امام معصوم از سوی زائران حاضر در حرم ابراز شگفتی میکرد. او همچنین سؤالاتی در مورد امام علی و حضرت زهرا و سایر ائمه معصومین علیهم السلام مطرح میکرد که پاسخهای لازم به او داده میشد.)
¤ هرچند ما سؤالات متعدد دیگری نیز داشتیم که میخواستیم از او بپرسیم اما فشار اطرافیان و میزبانان استاد و اظهار خستگی ایشان ما را از ادامه این گفت وگو ناکام گذاشت اما ایشان به ما وعده داد که در سفر بعدی با زمان بیشتر به گفت وگو بپردازد و من او را تا اتاق محل استراحتش در طبقه دهم هتل لاله تهران بدرقه میکنم در حالی که ساعت 30/1 بامداد را نشان میداد.
منبع: مهرداد آزاد ـ کیهان