سلام بر تو ای جنون که می دهی فراریم
از این حصار دل شکن به جاده می سپاریم
هزار بار برده ای به بادها سپرده ای
دوباره خسته دیده ای به دست خود حصاریم
جنون بیا رها مکن که عقل بشکند مرا
به دست کهنه خصم خود چگونه می سپاریم
غریبه ام هنوز هم اگر چه دست دوستان
چو مار می خزد برون از آستین به یاریم
همیشه بیم داشتم که گر ز پا در افکند
زمانه ام به دشمنی ز خاک بر نداریم
ز خاک بر نداشتی، نمانده جای آشتی
چه بیهده است این که سر به شانه می گذاریم
انتظار موعود
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
ببین باقی است روی لحظه هایم جای پای تو
اگر کافر اگر مومن به دنبال تو می گردم
چرا دست از سر من بر نمی دارد هوای تو
دلیل خلقت آدم، نخواهی رفت از یادم
خدا هم در دل من پر نخواهد کرد جای تو
صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود
پر از داغ شقایق هاست آوازم برای تو
تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم
کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو
نشان خانه ات را از تمام شهر پرسیدم
مگر آن سو تر است از این تمدن روستای تو