چند روز پیش که طبق معمول ، به وبلاگ خودم ، آهستان ، سر زدم ، متوجه شدم که دوستان پارسی بلاگ زحمت کشیده اند و آهستان را به عنوان وبلاگ برگزیده انتخاب کرده اند . خیلی خوشحال شدم . توی همین حال و احوال بودم که یکی از دوستان پیغامی برایم فرستاد و در آن آدرس وبلاگی را نوشت و از من خواست که به آن لینک سری بزنم . من هم از همه جا بی خبر به آن آدرس رفتم ، اما ...
با باز شدن آن وبلاگ ، ناگهان مطالب خودم را دیدم ، اما در قالبی جدید ! پایین تر رفتم دیدم که یک مطلب را هم جا نگذاشته و طرف ، بدون کم و کسر ، همه مطالب صفحه اول وبلاگم را برداشته و در وبلاگ خودش قرار داده بود . اولش خیلی اعصابم خراب شد . اما وقتی به پارسی یارش ، سر زدم و مشخصاتش رو خوندم ، متوجه شدم که ایشان پسری هستند 15 ساله . با خودم گفتم که بی خیال .
خلاصه گذشت تا چند ساعت بعد که باز به پارسی بلاگ سر زدم اما اینبار چیز عجیبی دیدم ، مطلبی را که من 4 ماه پیش نوشته بودم ، اینبار با اسم شخص دیگری به عنوان مطلب برگزیده انتخاب شده بود ،
روز بعد باز هم به پارسی بلاگ سر زدم ، اما باز هم ، همین رفیق 15 ساله ما مطلب « به نام پدر بزرگ » را از وبلاگ بنده کپی کرده بود در وبلاگ خودش اما با زرنگی تمام ، نام وبلاگ ، نویسنده و حتی نام شهیدی را که در وبلاگم نوشته بودم ، پاک کرده بود. البته اگر قصد چنین افرادی ، واقعا خدمت به خون شهدا و پاسداری از آرمان آنها باشد ، حرفی نیست، ولی با نگاهی به وبلاگ آنها می توان فهمید که نه خیر ، آنها به موضوع و مطلب کاری ندارند و هرچیزی که گیرشان می آید در وبلاگ خود کپی می کنند . بطوریکه عکسهای پارتی و رقص و ... را هم قاطی بقیه مطالب می کنند.
نمی دانم بقیه دوستان هم که روزی وبلاگشان برگزیده شده ، چنین مشکلی برایشان پیش آمده یا نه ، خلاصه به ما که اصلا خوش نگذشت . طرف گیر داده به ما و دست بردار نیست . به خاطر همین هم تصمیم گرفتم طی یک عملیات انتحاری ، چند کلمه ای با این رفیق شفیق ، صحبت کنم . خواهران و برادران عزیز ، لطفا چشمهایتان را ببندید و گوشهایتان را بگیرید :
دوست عزیز
آقای ناصر عبدی
مدیر محترم وبلاگ دوستی
دست از سر کچل من بردار ، بابا این همه وبلاگ ، حالا چرا فقط گیر دادی به من . برو داداش . برو قارداش .