سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدقه دارویى است درمانبخش و کردار بندگان در دنیاى آنان پیش دیده‏هاشان بود در آخرت ایشان هرچه را در این جهان کنند ، در آن جهان بینند . [نهج البلاغه]
چهارشنبه 85 دی 20 , ساعت 8:23 صبح
هنوز آسیمه سر

یوسفعلی میرشکاک

در کنار مرگ ـ این تنها پرستاری که دارم

مانده‌ام بیدار، نقش مرگ خود را می‌نگارم
جاده‌ای در پیش رو دارم که پایانی ندارد
خسته‌ام، ‌اما هنوز آسیمه سر ره می‌سپارم
هر کجا باشم تو را هستم که داری خانه در من
مرگ من بادا اگر از خانه پا بیرون گذارم
بالهای بسته‌ام را، رفتن پیوسته‌ام را
دستهای خسته‌ام را از تمنای تو دارم
جست‌وجو کردم، ندیدم هیچ جا آیینه‌ام را
من کدامین اخترم کاین گونه بیرون از مدارم؟
کاش بعد از مرگ حتی، آن منِ پنهان بیاید
تا بکارد شمع آتشناک اشکی بر مزارم
من نمی‌دانم کدامین باد موعود مرا برد
تا به دنبالش گذارد سر هیاهوی غبارم
سلام بر تو ای جنون
سلام بر تو ای جنون که می دهی فراریم 

از این حصار دل شکن به جاده می سپاریم
هزار بار برده ای به بادها سپرده ای
دوباره خسته دیده ای به دست خود حصاریم
جنون بیا رها مکن که عقل بشکند مرا
به دست کهنه خصم خود چگونه می سپاریم
غریبه ام هنوز هم اگر چه دست دوستان
چو مار می خزد برون از آستین به یاریم
همیشه بیم داشتم که گر ز پا در افکند
زمانه ام به دشمنی ز خاک بر نداریم
ز خاک بر نداشتی، نمانده جای آشتی
چه بیهده است این که سر به شانه می گذاریم
 
انتظار موعود
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو 

ببین باقی است روی لحظه هایم جای پای تو
اگر کافر اگر مومن به دنبال تو می گردم
چرا دست از سر من بر نمی دارد هوای تو
دلیل خلقت آدم، نخواهی رفت از یادم
خدا هم در دل من پر نخواهد کرد جای تو
صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود
پر از داغ شقایق هاست آوازم برای تو
تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم
کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو
نشان خانه ات را از تمام شهر پرسیدم
مگر آن سو تر است از این تمدن روستای تو

شنبه 85 دی 9 , ساعت 2:41 عصر
"صدام حسین" دیکتاتوری که 47 سال با تبصره زیست
خبرگزاری مهر - گروه بین الملل : دیکتاتوری که 47 سال پیش برای اولین بار حکم اعدامش صادر شد و دستانش به خون صدها هزار انسان بیگناه در عراق، ایران و نیز کویت آغشته و آلوده بود؛ بامداد امروز در حالی به دار مجازات آویخته شد که پرونده های قطوری از جنایات جنگی وی هرگز باز نشد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از خبرگزاری فرانسه، برخی از نکات مهم مربوط به تاریخ زندگی دیکتاتور خونخوار سابق عراق که امروز به دار آویخته شد، به شرح ذیل است :

تولد :  صدام 28 آوریل 1937 میلادی در منطقه العوجه در 175 کیلومتری شمال بغداد در یک خانواده تهیدست سنی مذهب به دنیا آمد.

پیوستن به حزب بعث سوسیالیست : صدام در سال 1957 میلادی به حزب بعث عربی سوسیالیست پیوست.

شرکت در تلاش برای ترور عبدالکریم قاسم و محکوم شدن به اعدام غیابی : در سال 1959 در تلاش برای ترور عبدالکریم قاسم که نظام پادشاهی را در سال قبل (1958) سرنگون کرد؛ شرکت کرد که با ناکام ماندن این تلاش، صدام به اعدام غیابی محکوم شد، اما وی به خارج از عراق گریخت.

بازگشت به عراق: پس از آنکه حزب بعث، عبدالکریم قاسم را در فوریه سال 1963 سرنگون کرد؛ صدام به عراق بازگشت که این امر با به قدرت رسیدن عبدالسلام عارف همزمان شد؛ عارف در نوامبر همان سال پیگرد بعثی ها را در پی تلاش آنها برای کودتا آغاز کرد.

بازداشت صدام : در سال 1964 صدام که توانسته بود فرار کند؛ پس از گذشت دو سال دستگیر شد.

شرکت در کودتا و به قدرت رسیدن حزب بعث : وی در سال 1968 در کودتایی که منجر به قدرت یافتن حزب بعث و ریاست این حزب بر عراق شد؛ شرکت کرد و به یک مرد قدرتمند در دوران احمد حسن البکر رئیس جمهور اسبق عراق تبدیل شد.

اولین مسئولیت صدام در عراق : وی در سال 1969 به عنوان معاون رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق منصوب شد.

جانشینی حسن البکر:
وی در ژوئیه 1979 در پی استعفای احمد حسن البکر به دلیل بیماری، رسما به عنوان رئیس جمهور و نخست وزیر و دبیرکل حزب بعث و رئیس شورای فرماندهی انقلاب و فرمانده عالی نیروهای مسلح عراق انتخاب شد.

دستور صدام برای عملیات پاکسازی در حزب بعث : صدام پس از به قدرت رسیدن در عراق، عملیات پاکسازی را در حزب بعث حاکم آغاز کرد و 23 مسئول ارشد این حزب را اعدام کرد و از آن زمان به بعد حتی یک لحظه هم از ترور مخالفانش کوتاه نیامد.

جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ایران با حمایت غرب و پیشتیبانی برخی کشورهای عربی و ارتکاب جنایات بی شمار در این جنگ :

- دیکتاتور سابق عراق با تحریک مستقیم غرب بویژه آمریکا و حمایتهای همه جانبه مالی، تسلیحاتی، اقتصادی و نظامی اروپایی ها و برخی کشورهای عربی، فرسایشی ترین جنگ منطقه ای را در سال 1980 میلادی (31 شهریور 1359) علیه جمهوری اسلامی ایران به راه انداخت که دراین جنگ، صدام جنایات هولناکی را علیه ملت ایران مرتکب شد و همزمان در داخل نیز جنایاتی را علیه مخالفانش که اکثریت جمعیت این کشور(شیعیان) را تشکیل می دادند؛ مرتکب شد.

حمله شیمیایی به شهر حلبچه : در 17 و 18 مارس 1988 میلادی به دستور صدام، شهر کردنشین حلبچه با سلاحهای شیمیایی بمباران شد که در نتیجه آن پنج هزار انسان بیگناه قتل عام شدند.

حمله به کویت و اشغال این کشور:  به دستور صدام، ارتش این کشور به کویت حمله کرد و در مدت کوتاهی این کشور کوچک را به اشغال خود درآورد و دیکتاتور سابق عراق، کویت را نوزدهمین استان عراق اعلام کرد؛ اما در ادامه با دخالت آمریکا و همپیمانانش، در سال 1991 ارتش عراق شکست خورد و از کویت خارج شد و متعاقب آن سازمان ملل متحد، تحریمی را علیه عراق وضع کرد که 13 سال طول کشید.

تمدید دوران دیکتاتوری در همه پرسی فرمایشی : در 15 اکتبر 1995 ، صدام در یک همه پرسی فرمایشی برای هفت سال دیگر، دوران دیکتاتوری خود را تمدید کرد؛ دستیاران صدام مدعی شدند که صدام در این همه پرسی با بیش از 99 درصد مدت ریاست خود را تمدید کرد.

عملیات "روباه صحرای" آمریکا علیه عراق : سال 1998، پس از چند ماه تنش میان صدام و جامعه بین المللی که به خروج بازرسان سازمان ملل متحد که مامور خلع سلاح عراق بودند، منجر شد، آمریکا در عملیاتی موسوم به "روباه صحرا" 500 فروند موشک به عراق در طول سه شب شلیک کرد و طی سالهای 1966 و 1993 نیز با جنگنده های خود به شهرهای مختلف عراق حمله کرد.

تمدید دوران  دیکتاتوری صدام برای هفت سال دیگر:  در 15 اکتبر 2002 ، صدام برای هفت سال دیگر دوران دیکتاتوری خود را تمدید کرد وادعا کرد که 100 درصد مردم عراق با انتخاب وی موافق بوده اند.

ضرب الاجل 48 ساعته جرج بوش به صدام برای ترک قدرت : در 17 مارس 2003، جرج بوش رئیس جمهوری آمریکا به صدام 48 ساعت مهلت داد تا با ترک قدرت، تبعیدگاه را برگزیند و تهدید کرد در غیر این صورت، وارد جنگ با عراق خواهد شد، اما صدام در روز بعد از آن، این هشدار را رد کرد.

آغاز جنگ آمریکا وانگلیس علیه رژیم صدام: 20 مارس 2003، آمریکا با همپیمان خود انگلیس، جنگ علیه عراق را با هدف سرنگونی صدام آغاز کردند و نیروهای این دو کشور وارد عراق شدند.

سقوط صدام : 9 آوریل 2003، با فتح بغداد به وسیله نظامیان آمریکایی و انگلیسی و بدون هرگونه مقاومتی از سوی ارتش بعثی سابق، رژیم صدام سقوط و دیکتاتور خود را در نقطه ای از عراق مخفی کرد.

اعلام پایان عملیات نظامی آمریکا در عراق : اول مه 2003 با سرنگونی رژیم صدام، جرج بوش بطور رسمی پایان جنگ را اعلام کرد.

اعلام پاداش 25 میلیون دلاری برای دستگیری صدام :  سوم ژوئیه 2003، آمریکا برای اطلاعاتی که منجر به دستگیری صدام شود، 25 میلیون دلار پاداش تعیین کرد.

قتل عدی و قصی فرزندان صدام: ژوئیه 2003 عدی و قصی دو پسر دیکتاتور سابق عراق در موصل در جریان عملیات نظامیان آمریکایی کشته شدند.


عدی و قصی

دستگیری دیکتاتور: 13 دسامبر 2003 نظامیان آمریکایی موفق شدند صدام را که در یک حفره زیر زمینی در تکریت زادگاهش در شمال بغداد پنهان شده بود؛ دستگیر کنند. 

       دستگیری صدام در وضعیتی خفت بار 

اعلام اسیر جنگی بودن صدام: 9 ژانویه 2004 ، آمریکا رسما اعلام کرد که وضعیت اسرای جنگی بر صدام اعمال می شود و صدام یک اسیر جنگی است.

واگذاری مسئولیت محاکمه صدام به عراقی ها : ژوئن 2004 دو روز پس از انتقال قدرت به عراقی ها، صدام و 11 همدست وی به عراقی ها سپرده شدند.

اولین حضور صدام در دادگاه:  اول ژوئیه 2004 صدام در برابر قاضی دادگاه عالی عراق حاضر شد و قاضی مربوطه هفت اتهام ارتکاب جنایات جنگی از جمله بمباران حلبچه، سرکوب شیعیان و قتل اعضای قبیله بارزانی را علیه وی اعلام کرد.


صدام درحال آمدن به دادگاه

تفهیم اتهام کشتار 143 شیعه در دجیل به صدام: 17 ژوئیه 2005، با پایان تحقیقات درباره صدام، وی به ارتکاب قتل 143 شیعه در منطقه دجیل در سال 1982 متهم شد.

آغاز محاکمه صدام و همدستانش :19 اکتبر 2005، محاکمه صدام و هفت تن از دستیارانش در پرونده دجیل در برابر دادگاه ویژه عراقی آغاز شد؛ اما آنها خود را بی گناه می خواندند.

صدام قاضی را تهدید به مرگ می کند

اعلام محاکمه صدام در پرونده انفال:4 آوریل 2006، اعلام شد که صدام و همدستانش به سبب دست داشتن در کشتار کردها موسوم به انفال ( در سالهای 1987 و 1988) محاکمه خواهند شد.

درخواست دادستان عراق برای اعدام صدام: 19 ژوئن 2006، دادستان دادگاه عالی جنایی عراق، خواستار صدور حکم اعدام بر ضد صدام، برزان تکریتی و طه یاسین رمضان در پرونده دجیل شد.

آغاز محاکمه صدام در پرونده انفال:21 اوت 2006، محاکمه صدام به سبب ارتکاب جنایت کشتار کردها موسوم به پرونده انفال آغاز شد؛ در این جنایت، صدام دهها هزار کرد را قتل عام کرد.

محکوم شدن صدام به اعدام:5 نوامبر 2006، دادگاه عالی جنایی عراق، صدام و برزان تکریتی و عواد البندر را به سبب محکوم شدن در قتل 143 شیعه در منطقه دجیل در سال 1982 به اعدام محکوم کرد، دادگاه استیناف هم در 26 دسامبر، این حکم را تایید کرد.

اعدام دیکتاتور :

پایان دیکتاتور

- 30 دسامبر( امروزشنبه ) دیکتاتور جنایتکار عراق در منطقه الخضرا بغداد به دار مجازات آویخته شد. 


امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این خبر فقط با ذکر منبع " خبرگزاری مهر " مجاز می باشد.  

درهمین زمینه بخوانید:
  پخش صحنه هایی از اعدام صدام / الربیعی نحوه اجرای حکم را تشریح کرد
  گزارش تصویری/ زندگی دیکتاتور سابق عراق از نگاه دوربین (4)
  گزارش تصویری/ زندگی دیکتاتور سابق عراق از نگاه دوربین (3)
  گزارش تصویری/ زندگی دیکتاتور سابق عراق از نگاه دوربین (2)
  گزارش تصویری/ زندگی دیکتاتور سابق عراق از نگاه دوربین (1)
  صدام نماینده هیچ یک از قشرهای مردم عراق نبود / اعدام صدام پایان بازگشت دیکتاتوری و نظام تک حزبی به عراق است
  پخش تصاویر اعدام صدام تا لحظاتی دیگر / اظهارات یک شاهد جنایت دجیل توسط صدام
  بوش: اعدام صدام خاتمه سالی مشکل بود / بکت: صدام تقاص کارهای خود را پس داد
  صدام اعدام شد

جمعه 85 دی 8 , ساعت 1:20 عصر

winter-cjn9.jpg (112878 Byte) photo winter

 

winter-y0l1.jpg (228621 Byte) cold frost

 

winter-river-3e5a.jpg (143514 Byte) picture river

ادامه تصاویر...

پنج شنبه 85 دی 7 , ساعت 8:31 عصر

چند وقت پیش بود که در باره احمد دادبین نوشتم . مردی که نامش برای ارتشیان آشنا و البته همراه با درد و آه است . امیری که روزی چون نسیم آمد و فرمانده نیروی زمینی ارتش شد و با حضور خود موجی از امید و نشاط را در دلهای پرسنل خود قرار داد . اما ... 
اینبار در اوج گمنامی و غربت و ... یادی از او به نقل از سایت بازتاب ( در قسمت پایین تر وبلاگ عکسی از دادبین قرار داده ام که با تصویر بازتاب زمین تا آسمان فرق دارد  . بله غربت و مظلومیت را می توان در چهره اش دید ):

شاید کسی باور نکند در کشوری که در سال هفته‌ها و روزهای متعددی برای بزرگداشت دفاع مقدس و حماسه‌سازان آن اختصاص یافته است و حجم انبوهی از بودجه و امکانات، صرف گرامیداشت نقش‌آفرینان جبهه‌های ایران می‌شود، یکی از نام‌آورترین فرماندهان دفاع مقدس، در اوج غربت و مظلومیت به سر ‌برد.

احمد دادبین، از فرماندهان سلحشور جنگ که از محبوب‌ترین چهره‌ها در ارتش جمهوری اسلامی نیز به شمار می‌رود، پس از گذراندن نقاهت طولانی ناشی از یک سانحه سخت، با خاطرات جاودانه‌ای در دفاع از ایران، زندگی را می‌‌گذراند.

حضور در منزل قدیمی و آشنایی با زندگی ساده این قهرمان ملی که تقریبا در افکار عمومی ناشناخته مانده، بار این وظیفه را بر دوشمان سنگین‌تر کرد.

همسر دادبین که از دانشجویان پیرو خط امام و فاتحان لانه جاسوسی است، برخی ناگفته‌های احمد از بی‌مهری با ایثارگران ارتش را بازگویی کرد؛ از همرزم امیر دادبین نام برد که در مرزهای شمال غربی کشور به شهادت رسید و اکنون فرزند وی از علت بی‌توجهی رسانه‌ها و افکار عمومی به پدرش و دیگر شهدای ارتش می‌پرسد.

شاید اگر نبود رابطه عمیق عاطفی بین رهبر انقلاب و این فرمانده دفاع مقدس، دادبین را در غربتی بیش از آن‌که امروز می‌بینیم، شاهد بودیم، اما این دوستی پایدار بین رهبر و سرباز کشور نیز مانع از دروغ‌پردازی‌ها و تخریب‌های ناجوانمردانه شرکای دشمنان قسم‌خورده این ملت و متجاوزان دیروزی علیه دادبین نشد.

دادبین در این فرصت اندک، از همرزمان شهیدش یاد کرد و از پیشنهادهایش برای تقویت کشور سخن گفت.
«بازتاب» تجلیل و تکریم از این قهرمانان ملی را وظیفه خود می‌داند و برای تبیین حماسه‌های ماندگار دفاع مقدس خواهد کوشید، اما سنگینی این بار آنچنان است که جز با اراده‌ای ملی به مقصد نمی‌رسد.


چهارشنبه 85 آذر 22 , ساعت 10:13 عصر

آقای احمدی نژاد پس از اتفاقاتی که در نشست دانشجویان دانشگاه امیر کبیر رخ داد ، این مطلب را در وبلاگ خود قرار داده است :

در نشست دانشگاه امیرکبیر، وقتی جمعی کوچک در میان اکثریتی مطلق در حضور رییس جمهور ، با آزادی کامل ، به رییس جمهور منتخب مردم توهین کردند و نمی ترسیدند ، احساس مسرت بخشی به من دست داد. ناخودآگاه به یاد شرایط دوران دانشجویی خود و 16 آذرهای پیش از انقلاب افتادم که چگونه در سالهای سیاه 54 تا 56 ، امکان تنفس سیاسی و نقد حکومت سکولار مورد حمایت غرب در این کشور نبود.  هزینه اهانت به مقامات حکومت ، مرگ یا زندان و  شکنجه بود و اینک شرایط بگونه ای است که اقلیتی محدود ، نظم جلسه اکثریت را با اهانت و حتی آتش زدن ، برهم می زند اما اکثریت یعنی دانشجویان واساتید انقلابی، با تسامح و کرامت، تحمل می کنند و دست به مقابله به مثل نمی زنند.
به عنوان دانشجوی سال 54 که تجربه مکرر جنگ و گریز با پلیس خشن شاه را از سر گذرانده و به یاد داشتم که هزینه یک انتقاد کوچک به حاکمیت ، چه سنگین بوده است ، دیروز  وقتی شاهد چنین جلوه ای از آزادی بودم نه تنها بعنوان محمود احمدی نژاد، کمترین کدورت یا ناراحتی ای در قلب خویش نسبت به کسی احساس نکردم بلکه به عنوان خادم ملت و رئیس جمهور و مسئول مدیریت سیاسی کشور، به این انقلاب عظیم آزادیبخش، باهمه وجود بالیدم و خدا را شکر کردم.
این افتخار ما را بس که همه جا دولتها علیه مخالفانشان، اعمال دیکتاتوری می کنند و در این کشور، یک جمع چند نفره با خیال راحت، علیه دولت برخاسته از آرای قاطع ملت و علیه اکثریت، توامان اعمال دیکتاتوری می کنند وتلاش می کنند به جای سخن گفتن و شنیدن در فضایی آرام و منطقی که  در شان دانشگاه و دانشگاهیان است، جلسه را متشنج کنند و در عین حال  هیچ واهمه و نگرانی ای ندارند.
این آزادی، دستاورد خون برادران و خواهران شهید ماست. آبرو و همه هستی ما  فدای این آزادی باد.


سه شنبه 85 آذر 21 , ساعت 11:8 عصر

20 آذر 85، چند روزی از روز دانشجو گذشته و آقای احمدی نژاد قرار است که با دانشجویان دانشگاه امیر کبیر دیدار کند ...

 خدا خیرش بدهد آقای هاشمی رفسنجانی را، زمان ایشان جایگاه ریاست جمهوری، مثل بقالی سر کوچه نبود که هر ننه قمری پیدا شود و به بهانه گران شدن گوجه و سیب زمینی، داد و فریاد براه بیاندازد ... آقایان و خانمهای دانشجو هم حواسشان کاملا جمع بود و بیش از گلیمشان، پایشان را دراز نمی‏کردند. فقط یه چند باری برو بچ دفتر تحکیم، بیانیه‏ای صادر  کردند و از این قبیل حرفها...

تا اینکه نوبت به سید اصلاحات آقای خاتمی رسید. ایشان البته با دانشجویان خیلی قاطی شدند. جو آن سالها هم حسابی در دست حامیان همین آقا سید بود. بنده دانشجو بودم و دانشگاه هم زیر چکمه اصلاح طلبان. تا می‏گفتی خاتمی، چند تا مشت زیر چانه ات منتظر بود که ادامه حرفت را بگویی. آنوقت هم مجبور بودی بگویی، دوستت دارم ...

خلاصه، قطار اصلاحات کم کم به مسیرش ادامه داد تا اینکه مسافرانش به این نتیجه رسیدند که خاتمی هم باید از قطار پیاده شود و آن وقت بود که همان دانشجویان حامی خاتمی، با اشاره مسافران شورشی قطار ، در مراسم 16 آذر به سید ما بد و بیراه گفتند و او را هو کردند. کار به جایی رسید که آقای خاتمی که آزارش به مورچه هم نمی‌رسید، با اشاره به کسانی که در سالن سروصدا میکردند گفت: « آدم باشید، کاری نکنید که دستور بدهم شما را از سالن بیرون کنند » اما کار از این حرفها گذشته بود ... 

حالا هم مثل اینکه نوبت احمدی نژاد شده است. نمی خواهم آه و ناله کنم . خودم را به گریه بیندازم و به آنانی که گستاخانه به رییس جمهور یک ملت توهین کردند، بد و بیراه بگویم. قصد ندارم که خودم را نماینده جریان حامی احمدی نژاد قلمداد کنم و از ایشان دفاع کنم. نمی خواهم بگویم که احمدی نژاد با بقیه فرق دارد و .....

من هم با نظر دانشجویانی که فریاد زدند « مرگ بر دیکتاتور » موافقم. آری احمدی نژاد دیکتاتور است. اصلا تمام حرفهایش، بوی فاشیسم می‌دهد. احمدی نژاد دیکتاتور است، چون همه شایعاتی که درباره اش ساخته بودند، درست از آب درآمده. می گفتند اگر او بیاید، پیاده روها دوطرفه می‌شود و شد. می‌گفتند اگر او رأی بیاورد، کلاسهای درس دانشگاه را برزنت می‌کشد و کشید. میگفتند اسم سمند را به ذوالجناح تغییر می‌دهد و داد. پیاده روها را هم که دو طرفه کرد. دیگر منتظر چه چیزی هستید آیا همینها برای اثبات دیکتاتوری او کافی نیست؟ آیا منتظر این هستید که یکباره شمشیری به دست بگیرد و دستور دهد که گردن همه مخالفانش باید قطع شود؟ آیا منتظر این هستید که در انتخابات آینده تقلب کنند و تمام حامیان رییس جمهور را برنده انتخابات اعلام کنند؟

من تعجب می کنم چرا با وجود اینکه همه ملت این را می‌دانند که احمدی نژاد دیکتاتور است باز هم او را دوست دارند؟ چرا مثل دانشجویان فهیم و آگاه ما، او را هو نمی کنند؟ چرا عکسش را آتش نمی‌زنند ؟ چرا نارنجک صوتی جلوی جایگاه سخنرانیش پرت نمی‌کنند؟ چرا کفش و کیف و ناخنگیر به سمت او پرتاب نمی‌کنند؟عجب ملتی!

یادتان هست؟شبهای انتخابات که نماینده‌های کاندیداهای ریاست جمهوری با هم مناظره می‌کردند ؟ نماینده آقای هاشمی رفسنجانی چقدر خون دل خورد تا به این ملت بگوید، بابا جان این احمدی‌نژاد به درد ریاست جمهوری نمی‌خورد. اصلا تیپ و قیافه‏اش مال این حرفها نیست.  بنده خدا، آقای کروبی بعد از بیست و پنج سال تکیه زدن بر تمام کرسی های تصمیم گیری این مملکت، تازه به فکرش رسیده بود که می‌توان ماهیانه به هر ایرانی 50 هزار تومان داد، اما آن چرت لعنتی کار دستش داد ...

راستی، آقای معین داشت یادم می‌رفت. نماینده جنبش اصلاحات و دانشجویان آگاه ! نزدیک بود که ریشه هرچی شورای نگهبان و صدا و سیما و نیروی انتظامی و قوه قضاییه و  وزارت اطلاعات و سپاه و بسیج و .... را بزند و ما را نجات دهد ... بنده خدا یک کمی غافلگیر شد. او اگر می دانست که  شعارهای تند و تیزش از تلویزیون پخش خواهد شد، حرفهای بیشتری برای گفتن داشت ...

اما احمدی نژاد. بعد از مدتها تماشای سریالهای تکراری و دیدن چهره هایی که روزی هزار بار آنها را در همه بخشهای خبری همه شبکه های تلویزیونی می‌دیدیم، مردی آمد که چهره اش ، نوع حرف زدنش ، لباس پوشیدنش، با بقیه فرق داشت، خودش را بالاتر از بقیه افراد جامعه نمی دانست و ...

خلاصه کنم . من احمدی نژاد را دوست دارم. نه به خاطر اینکه قرار بود پول نفت را سر سفرهایمان بیاورد، نه بخاطر اینکه قرار بود با فقر و فساد و بی عدالتی مبارزه کند و ...

من احمدی نژاد را دوست دارم، فقط و فقط بخاطر اینکه ما را از شر این چهره های تکراری نجات داد!

 


جمعه 85 آذر 17 , ساعت 2:14 عصر

کجایند آن یاوه‌گویانی که می‌گویند وکلای ما کم‌کارند؟


سرشو شونه می‌کنه، با تلفن حرف می‌زنه، حرف‌های دوستش رو گوش می‌کنه... !

و این هم مجلس رویای اسلامی و نماینده‌های باحالش (والله ما بس که عکس‌های مختلف از حالت خوابیدن منتشر کردیم از رو رفتیم).

دیدار جمعی از اعضای فراکسیون وفاق و کارآمدی با هاشمی رفسنجانی.

نمایی از وفاق و کارآمدی آقای نماینده!

هاشمی رفسنجانی با اردوغان دیدار و گفت‌وگو کرد.

اردوغان: حاج آقا یکی از همراهان التماس دعا دارند که اگر می‌شود یک شعبه مجمع تشخیص مصلحت هم در آنکارا ایجاد کنید!

در همایش انتخاباتی جوانان اصلاح‌طلب، خاتمی شرکت کرد.

خاتمی: ماشالله، ماشالله... پسرم می‌تونی بگی «مردمسالاری دینی»؟



جمعه 85 آذر 17 , ساعت 1:42 عصر

شبکه پرمخاطب «CBS» آمریکا در گفت‌وگو و گزارشی، روند تحولات روحی «یوسف اسلام»، ستاره موسیقی جهان، را نمایان کرده است.

به گزارش سرویس بین‌الملل «بازتاب»، «یوسف اسلام» که زمانی هنرمندی رکورددار به شمار می‌رفت، در اوج دوران محبوبیت خود، از این کار کناره‌گیری کرد.

ترانه‌های او در دهه 1970، حدود شصت میلیون آلبوم فروش داشت اما پس از گرویدن به اسلام در سال 1977 و انتخاب یک نام جدید، این خواننده فاصله زیادی از کار سابقش گرفت. او امسال نخستین آلبوم خود پس از سه دهه را با نام «یک جام دیگر» منتشر کرد... .

اوایل یکی از دوست‌دخترهایش به او گفته بود که چشمانت مانند گربه است. او از این حرف خوشش آمد و در هجده سالگی «کت استیونس» اولین آلبومش را منتشر کرد و به سرعت در تمام اروپا مشهور شد. ولی ناگهان متبلا به بیماری کشنده سل شد که دنیای موسیقی و فعالیت‌هایش را برایش بی‌معنی کرد... .

این تجربه نزدیک به مرگ، باعث انفجار خلاقیت در او شد. وی در حال بهبود، بیش از چهل ترانه نوشت و همین ترانه‌ها بود که جایگاه او را در تاریخ موسیقی تثبیت کرد. سرنوشت او با شهرت پیوند زده شده بود و یا این‌گونه به نظر می‌رسید، اما در سال 1975 و هنگام شنا در ساحل مالیبو کالیفرنیا، یک رویارویی دیگر با مرگ، سرنوشت واقعی او را نشان داد.

اسلام می‌گوید: «من تصمیم گرفتم به شنا بروم. هیچ کس هم به من نگفت که الان زمان خوبی برای شنا نیست. من به وسط دریا رفتم و احساس بسیار خوبی داشتم و سپس تصمیم به بازگشت گرفتم. اما ناگهان متوجه شدم که نمی‌توانم، موج‌ها به سمت من می‌آمدند و من اصلا به ساحل نزدیک نمی‌شدم. ناگهان احساس کردم مثل سنگ شده‌ام. به نظرم رسید که شاید کار خدا باشد. گفتم: خدایا! اگر مرا نجات دهی، از این پس برای تو کار خواهم کرد. بی هیچ تردیدی این حرف را می‌زدم و می‌دانستم قدرتی وجود دارد که به من کمک خواهد کرد و در همان زمان، موج کوچکی از پشت من آمد، موجی کوچک؛ نه خیلی بزرگ. اما این همان لحظه معجزه بود. انرژی خود را به دست آوردم و توانستم شنا کنم. به خشکی رسیده بودم. زنده بودم. اما بعد چه؟».

پس از آن معجزه، اسلام سعی کرد دینی را بیابد که مناسب با احوالش باشد. او با «بودیسم» شروع کرد. تائو، ستاره‌شناسی و حتی طالع‌بینی! اما زمانی که برادرش یک نسخه از قرآن را به او داد، مردی که به دنبال یافتن پاسخ بود، سرانجام آن را یافت... .

این پرسش زمانی پاسخ داده شد که او در نوامبر 1979 با نام «کت استیونس» در استادیوم و مبلی روی سن رفت و با نام «یوسف اسلام» بیرون آمد... .
او در همان سال با «فوازی علی»، یک مسلمان معتقد ازدواج کرد و هم‌اکنون دارای پنج فرزند است. اسلام زندگی خود را به آرامی تا سال 1989 ادامه داد.

در آن سال، آیت‌الله روح‌الله خمینی فتوایی را صادر کرد که در آن حکم مرگ سلمان رشدی، یک نویسنده انگلیسی را به خاطر ناسزاگویی به پیامبر اسلام(ص) در کتاب خود «آیات شیطانی»، صادر کرد.
اسلام به عنوان مشهورترین مسلمان انگلیس مورد سؤال قرار گرفت ولی او پاسخی داد که همه گونه برداشتی از آن ‌شد.

او گفت: «سلمان رشدی یا هر نویسنده دیگری که به پیامبر اهانت کند، طبق قوانین اسلام، مجازات او مرگ است. این یک عامل بازدارنده است تا دیگران این اشتباه را انجام ندهند»... .

متن کامل را در ستون «گزارش» بخوانید.


جمعه 85 آذر 17 , ساعت 1:40 عصر

شاید باید زودتر از اینها سراغ او می‌رفتیم. کسی که تمامی مردم ایران از خردسالی او خاطره‌هایی به یاد می‌آورند. کسی که وقتی نامش برده می‌شد همه برای طول عمرش دعا می‌کردند و برای موفقیت روز افزون او نذر و نیاز. دو ساله که بود مادرش را که استاد کلاس‌های آموزش قرآن بود همراهی می‌کرد و وقتی عموی او با اصرار فراوان از او تست گرفت فهمید باچه دریای استعدادی مواجه است. به همین راحتی در 5/2 سالگی استعدادش کشف شد. الان که حدود 14 سال از آن زمان می‌گذرد روبروی نوجوانی قرار گرفته ام که در لابه لای صفحات تاریخ گم نشد. قرار بود اول در جامعه القرآن همدیگر را ببینیم اما نشد و رفتیم به منزل دکتر! روی زمین نشستیم و با هم حرف زدیم. خبری از لوح‌ها و هدایایی که از کشورها و نهادهای مختلف گرفته بود نبود، تنها یک قاب روی دیوار نشسته بود. از من استقبال می‌کند با همان لبخند دوران کودکی، وقتی از گذشته اش می‌پرسی آنقدر به نیکی از آن یاد می‌کند که گویی خودش هم زمان را درک نکرده است ؛ مثل ما و خیلی از مردم دیگر که وقتی او را می‌بینند به یادش نمی آورند. پایه 8 حوزه علمیه را می‌خواند و به گفته خودش هنوز خیلی از مسیر مانده که طی نکرده است. برای کسی که متولد 27 بهمن سال 69 است مطمئنا بخش عظیمی از راه طی نشده اما آنچه که او تا امروز پشت سر گذاشته هم کم نبوده... این گفتگو تقدیم به همه دانشجویان راه علم و معرفت.

¤ از کسی که بیش از ده سال از او خبر ندارید چه سؤالی می‌پرسید؟ دکتر کجا بودید؟
- به همه نسل سومی‌ها و خوانندگان کیهان سلام عرض می‌کنم. جای خاصی نبودم. همین جا در شهر قم مشغول درس و بحث.

¤ الان اگر کسی شما را در کوچه و خیابان ببیند، می‌شناسد؟
- نه، نمی شناسند! چون بیشتر هنوز قیافه پنج یا شش سالگی من را در ذهن دارند و به نظرم اینطور بهتر است. در روایت آمده «در گمنامی راحتی است».  ادامه مطلب...

دوشنبه 85 آذر 13 , ساعت 4:47 عصر

عصر روز یکم دسامبر، آخرین ماه سال میلادی‌، دوحه با بارش باران ، محل برگزاری افتتاحیه بازی‌های آسیایی 2006 بود.

به گزارش خبرنگار «بازتاب ورزشی»، این مراسم بزرگ و پرخرج، در حالی برگزار شد که بارش شدید باران، بسیاری از تماشاگران را کاملا خیس کرده بود و موجب شده بود آنان از شیوه‌های و نوینی برای در امان ماندن از باران استفاده می کنند. اما آنچه در افتتاحیه سراسر حماسی و تاریخی سه میلیارد دلاری بازی‌های آسیایی مورد توجه قرار نگرفت، جعل آشکار تاریخ و گذشته علمی ایران زمین در این مراسم بود.

گذشته از آن ‌که در بخش آغازین مراسم و نمایش تصویری که الهام‌گرفته از داستان عربی‌شده سندباد بود و در آن، سیمرغ، یکی از پرندگان اسطوره‌ای ایرانیان مورد استفاده قرار گرفته بود، نکته عجیب، مصادره ابوریحان بیرونی و ابن‌سینا به نفع قوم قطر بود که حتی در جایی جالب از افتتاحیه و روی بزرگ‌ترین پرده LED جهان که تصاویر را در این مراسم نشان می‌داد، نام بیرونی به صورت البیرونی نگارش شده بود!

در بخش دیگری از مراسم پرخرج، پدر قطری در حال تعریف گذشته خود برای پسر خردسالش بود که در آن به نام «ابن سینا» به عنوان پزشک و فیلسوف عرب اشاره می‌کند که در پزشکی و علوم زمان خود زبانزد خاص و عام بود.

از نکات جالب دیگر در این مراسم، استفاده از اسطرلاب به عنوان سمبل این کشور بود که به خوبی قصد استفاده از تبحر مسلمانان در علوم جوی و نجومی را داشت. در حالی که قطر از حیث استقلال حتی به عدد 50 سال هم نمی‌رسد، در حالی که چنین مانیفست تاریخی از خود بیان کرده که در اختیار کشورهای با تمدنی مانند ایران و چین بوده است. بی‌شک، با چنین هزینه و تبلیغی هیچ یک از میهمانان خارجی و بینندگان تلویزیونی در این باره کوچک‌ترین شکی به خود راه نخواهند داد.

از طرفی، قطری‌ها در حالی خود را وابسته به آب و دریا و موجودات آن می‌دانستند، که نه در نقشه گرافیکی و نه در گفتار، هیچ گاه نامی از خلیج فارس به میان نیاوردند و تنها ژست یک شهروند ساحلی را به خود گرفته اند.

بازی های 3 میلیاردی دوحه 2006، مورد توجه و استقبال هزاران بیننده در ورزشگاهها و میلیون‌ها بیننده در سطح جهان قرار دارد ولی به خوبی نشان‌دهنده ضعف و اندکی عقده نداشتن سابقه و تاریخچه در دنیای امروز است.

اما اینکه یک کشور کوچک که تا همین 30 سال پیش زندگی بدوی داشتند، چگونه می تواند براحتی از مشاهیر و سرمایه علمی و دانشمندان همسایه بزرگ خود سوء استفاده کند، بی شک از کوتاهی ها و کاهلی مسئولان فرهنگی کشور و بی‌تفاوتی دستگاه‌های فرهنگی در حوزه ورزش ایران است، چرا که در رویداد بزرگی مانند بازی‌های آسیایی، به راحتی در برابر این اتفاقات سکوت می کنند.

در طول 10 سال گذشته بارها و بارها چندین رویداد بزرگ ورزشی در چند سال اخیر با هزینه‌های بسیار برگزار شده، اما دریغ از یک سوژه تاریخی از فرهنگ اصیل و کهنه کشور خودمان!

مسابقه پایتخت‌های اسلامی و زنان کشورهای اسلامی و دیگر میزبانی های ورزشی، در حالی برگزار شد که هیچ عنصر فرهنگی از سنت و گذشته کشور ما در آن وجود نداشت. البته شاید این مسکن‌های فرهنگی برای جلب توریست و مشتی دلار ارزش داشته باشد، ولی همگان می‌دانند تا دنیا دنیاست، خلیج فارس نامش همین بوده و ستارگان علم و هنر ایران نامشان با نام ایرانی ارزش داشته و می‌درخشد.

بنابراین به جاست مسئولان ورزش و فرهنگ کشورمان که از شدت تعجب، فعلا در حالت بیهوشی قرار دارند، اندکی به تاریخ و گذشته ایران بنگرند تا برای بازی‌های غرب آسیا، دست کم از عناصر ایرانی و گذشته و تاریخ کشورمان بهره ببریم.

البته اگر چسبیده‌های فرهنگی و ناکارآمد در کمیته ملی المپیک و سازمان تربیت بدنی که حتی رفت‌وآمد رؤسا به حضورشان تأثیر نمی‌گذارد، دست از فرهنگ ورزشی ما دارند، شاید فکرها و ایده‌های نوینی در آن دمیده شود.


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]