سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هنگامی که نزد آموزگار یا در مجلس های دانش نشستید، نزدیک هم شوید و برخی پشت برخی دیگربنشیند . مانند دوران جاهلیت پراکنده منشینید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
جمعه 86 دی 28 , ساعت 8:50 عصر

پرده اول:

هنوز، سالها با دوران کامپیوتر و اینترنت فاصله داشتیم. تلویزیون تنها چند ساعت در طول شبانه روز برنامه پخش می‏کرد. آن روزها دلخوشی من ضبط صوت پدرم بود. پدرم مجموعه‏ای بی نظیر از موسیقی و نواها و مداحی‏های قدیمی داشت. عادتش این بود که غروبهای دلگیر آن روزهای غربت «آستان جانان» شجریان را گوش کند. هنوز هم که پس از سالها این نوا را می‏شنوم، یاد آن روزهای پر خاطره می‏افتم. یادم می‏آید که محرم، پدر بیش از هر چیز دیگری، نواری را گوش می‏کرد که این اشعار را می‏خواند:

«امشب شهادت نامه عشاق امضا می‏شود                 فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می‏شود»

سالها گذشت. ضبط صوت پدرم خراب شد. آن قدیمی‏ها از دنیا رفتند و آن نواها هم به خاطره پیوستند و من شبهای عاشورا ناخودآگاه به یاد همان شعر می‏افتادم و حسرت روزهای رفته را می‏خوردم...

پرده دوم:

شب عاشورایی، به شهر و دیار خود رفته بودم. مردم به خیابانها آمده بودند و دسته های عزاداری هم مطابق معمول از مقابل دیدگان آدمها رد می‏شدند! ناگهان صدای مداحی توجهم را به خود جلب کرد. شعرش عجیب آشنا بود:

«امشب شهادت نامه عشاق امضا می‏شود                 فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می‏شود»

از میان انبوه جمعیت دنبال صدایش گشتم، پیرمردی را دیدم که هنوز به سالهای گذشته وفادار مانده بود. آن شب به اندازه تمام آن سالهایی که از دوران کودکی خود دور شده بودم، احساس دلتنگی کردم! آن شب عاشورا گذشت... عاشورای پارسال که برای شنیدن دوباره «شهادت نامه عشاق» به شهر خود رفته بودم، پیرمرد هم رفته بود!

 کاظمی بحری کاظمی بحری



آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]