سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خداوند ـ عزّوجلّ ـ، آزرمگین و پوشیده رادوست دارد . پس هرکس از شما غسل کرد، خود را بپوشاند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
پنج شنبه 85 آبان 11 , ساعت 1:4 عصر

به مناسبت سالروز شهادت طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی

طیب ، آزادمردی از تبار 15 خرداد

شهید « طیب حاج رضایی » از آن دست انسانهایی بود که با تمسک به اهل بیت و بخصوص حضرت اباعبدالله الحسین ( ع ) به این افتخار نائل آمد که در راه دفاع از دین و ولایت ، شکنجه های وحشیانه ساواک را به جان بخرد و سرانجام بر سر این اعتقاد محکوم به اعدام شد و در یازدهم آبان سال 1342 به جرم شرکت در قیام 15خرداد 42 ، همراه با « حاج اسماعیل رضایی »به شهادت رسید

خبرگزاری "مهر"- در مقاومت و مردانگی طیب کافی است نگاهی به برخی اسناد برجای مانده ساواک بیندازیم . از جمله آنکه « سرهنگ جواد صارمی وکیل متهمین در دادگاه نظامی در یک جلسه خصوصی اظهار داشته است : طیب واقعا مرد بود . هیچیک از رجال ما شهامت و مردانگی او را ندارند . این مرد تا پای جانش ایستاد و نخواست غیر واقعیت سخن بگوید ... شما اگر اسراری را می دانستید حتما برایش غصه هم می خوردید ... به طیب و دوستانش فشار آورده بودند که در محکمه بگویند علما و مخصوصا خمینی ما را وادار به چنین اعمالی نموده اند تا در جلسات علنی باستناد این اظهارات از تقصیرات شما کاسته و به مجازات خیلی خفیفی محکوم شوید . والا مرگ در انتظار شماست . ولی این مرد و سایرین که واقعا جوانمرد بودند نخواستند زیر بار حرف زور بروند .« فصلنامه 15خرداد شماره 25 بهار 1376 »  

گفتگو با « بیژن حاج رضایی » فرزند شهید طیب ، تنها بازگو کننده بخشی کوچک از شرح زندگی اوست .

نام اصلی پدر من، « طیب میرطاهری » بود، که به دلایل مخالفتها و دشمنی هایی که آن زمان با سادات می شد، نام پدرش را که محمدرضا بوده و به خاطر تشرف به حج به او حاج محمد رضامی گفتند، روی خود می گذارد، و از آن به بعد به« طیب حاج محمدرضا » معروف می شود. حتی در تصدیق مدرسه نظام، اسم ایشان نوشته شده طیب میرطاهری. ولی در بین مردم به « طیب حاج رضایی » مشهور شد. پدرم سال 1290 در تهران به دنیا آمد ولی اصلیت خانوادگی ما قزوینی است.

ادامه مطلب...

دوشنبه 85 آبان 1 , ساعت 5:16 صبح

مشروح مصاحبه فارس با علامه تیجانی سماوی

خبرگزاری فارس: «محمد تیجانی سماوی» برای بعضی‌ها یک وجود خیالی است، شخصیتی که ساخته و پرداخته شیعیان است، اما کسی که در هتل لاله تهران ملاقات شد واقعیتی به لطافت خیال بود، مهربان متواضع و بسیار روشنفکر، متبسم و محاسنی کم که با گشاده‌رویی، یک ساعت مصاحبه را پذیرفت.

به گزارش خبرگزاری فارس محمد تیجانی السماوی در ایران با کتاب «آنگاه هدایت شدم» شناخته می‌شود کتابی که شرح چگونگی شیعه شدن وی را از مذهب مالکی اهل تسنن روایت کرده است، تیجانی اما به جز آنکه در دعوت به مذهب حقه جعفری کوشا است و خود تصریح می‌کند که این کار تمام زندگیش است دارای ابعاد شخصیتی برجسته و درس‌آموزی است.
محمد تیجانی السماوی که 70 سالگی خود را پشت سر می‌گذارد، مدرک دکترای خود را از سوربن اخذ کرده و به فرانسه مسلط است، تیجانی به شدت با قشری‌گری مخالف است و جوانان مسلمان را به مطالعه و کند و کاو در دین دعوت می‌کند.
سید محمد تیجانی سماوی تمام تحولات ایران را زیر نظر دارد و گویی در ایران زندگی می‌کند او حتی رزمایش‌های نظامی را هم پیگیری می‌کند، چه برسد به مسایل هسته‌ای، این گفت وگو در هتل لاله تهران انجام شد که مشروح آن را درپی می‌خوانید.

فارس: لطفا خود را به اختصار معرفی کنید؟
تیجانی: به اختصار! همه زندگی‌ام به اختصار بوده، حتی ولادتم به اختصار بوده است؛ درود و سلام بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم و آل پاکش، با درود و سلام بر شما و همه شنوندگان در همه نقاط جهان، درباره زندگی مختصرم باید بگویم من محمد‌التیجانی السماوی از جنوب تونس هستم و همواره می‌گویم اصلا‌ عراقی‌‌ام و در تونس متولد شده‌ام.
اصل ما از «سماوه» عراق و از عراقی‌هایی هستیم که در زمان عباسیان از ترس کشتار به شمال آفریقا مهاجرت کردند.

فارس: از تحصیلاتتان بگویید.
تیجانی: تحصیلات آغازین خود را طی دو یا سه سال در یکی از شعبه‌های دانشگاه زیتونه گذراندم و پس از استقلال تونس و بسته شدن دانشگاه زیتونه به مدارس فرانکو عربی (فرانسوی عربی) رفتم و پس از فراغت از تجصیل برای طی مدارج علمی بالاتر وارد دبیرستان شدم و به تحصیل در مرحله پیش‌دانشگاهی پرداختم.
در پایان این دوره، استادیار مؤسسه پیش‌دانشگاهی شهر «یوبسای» شدم و حدود 17 سال به تدریس پرداختم و پس از آن از وزارت آموزش و پرورش درخواست مرخصی کردم تا در فرانسه به تحصیل بپردازم و وارد دانشگاه «سوربن» و مؤسسه تحصیلات عالی در پاریس شدم و بیش از 8 سال به بررسی و تطبیق میان ادیان؛ ادیان توحیدی سه‌گانه پرداختم و پس از گرفتن لیسانس تحقیقات تخصصی در این زمینه از دانشگاه سوربن فارغ‌التحصیل شدم و نیز موفق شدم در رشته فلسفه و علوم انسانی و پس از آن در رشته تخصصی تاریخ و مذاهب اسلامی از این دانشگاه دکترای درجه 3 و سپس دکترای بین‌المللی بگیرم.

فارس: تز دکترایتان چه بود؟
تیجانی: نام تز دکتری من در این دانشگاه، «اندیشه اسلامی در نهج‌البلاغه» اثر امام علی (ع) بود. شما به نهج‌البلاغه و ارزش زبانی و ادبی آن آگاه هستید. ترجمه این کتاب به زبان فرانسه بسیار سخت است زیرا حتی شارحان و مفسران عرب نیز در شرح و تفسیر واژه‌ها و جملات امام علی (ع) با سختی‌هایی برخورد کرده‌اند تا آنجا که ابن ابی الحدید گفته است این کتاب و سخنان آن بالاتر از سخن مخلوق و پایین‌تر از سخن خالق است. من نیز در ترجمه این کتاب به زبان فرانسه با دشواری‌های بزرگی روبرو شدم زیرا در سوربن رساله دکترا جز به این زبان پذیرفته نمی‌شد. پس از این دوره، یک سال در دانشگاه سوربن و 3 سال هم در مؤسسه بالزاک در پاریس به تدریس پرداختم و بعد از آن به نوشتن و تالیف روی آوردم که تاکنون 11 کتاب تالیف کرده‌‌ام. اولین این کتاب‌ها، کتاب معروف «سپس هدایت شدم» است که به 14 زبان دنیا ترجمه شده و نام آخرین آنها این است، «دعوت کننده به سوی خدا را اجابت می‌کنم.»

فارس: در کدام یک از مذاهب اهل سنت بودید و نقطه تحول و عاملی که باعث شد به مذهب شیعه دوازده امامی گرایش یابید و کتاب معروف «آنگاه هدایت شدم» را بنویسید چه بود؟
تیجانی: این گرایش، داستانی طولانی دارد که در کتاب مذکور به بیان آن پرداخته‌‌ام، اما در اینجا آن را به اختصار می‌گویم. من در سال 1964 در کنفرانسی مربوط به عرب‌های مسلمان در مکه شرکت کردم به همین خاطر تحت تاثیر وهابیت بودم از همین جا به این مذهب گرایش یافتم اما وقتی که تصمیم گرفتم به عربستان بروم و حج عمره را به جای آورم در کشتی با یکی از شیعیان آشنا شدم که در بغداد استاد دانشگاه بود.

ادامه مطلب...

جمعه 85 مهر 28 , ساعت 6:47 صبح

از شما چه پنهان که من همین چند وقت پیش تازه به فکر گرفتن گواهی نامه رانندگی افتادم و رفتم سراغ یکی از همین مراکز آموزش رانندگی . البته همین ابتدا ، این را بگویم که نوشتن این مطلب تنها جنبه آموزشی دارد و من برای اینکه قدم کوچکی در راه آموزش رانندگی و نحوه گرفتن گواهی نامه بردارم ، تجربیات شخصی خود را می نویسم. شما هم به دقت این موارد را بخوانید تا در راه اخذ گواهی نامه مشکلی برایتان پیش نیاید.

1-  چون برای گرفتن گواهینامه ، باید به صورت اجباری 30 ساعت آموزش ببینید ، و از آنجاییکه این وظیفه را به موسسات خصوصی واگذار کرده اند ، ابتدا لازم است که به یکی از این مراکز رفته و ثبت نام کنید .

2-     مبلغ 55 هزار تومان به شماره حسابی که هر آموزشگاه در اختیار شما قرار می دهد واریز نمایید .

3-  مبلغ 5 هزار تومان ناقابل هم  باید برای خرید کتاب آموزشی جدید ، بپردازید . لازم به ذکر است که خرید این کتاب اجباری می باشد و شما نمی توانید از کتاب دیگران  استفاده کنید . البته در پشت جلد این کتاب قیمت کتاب اشتباهاً2500 تومان چاپ شده است که شما زیاد جدی نگیرید .

4-  در کلاسهای تئوری حتماً شرکت کنید . زیرا استاد آیین نامه ، غلط های چاپی و آیین نامه ای این کتاب را دقیقاً برای شما شرح می دهد . (ان شاءالله در چاپهای بعدی جبران می شود.)

5-  سعی کنید در اولین جلسه امتحان قبول شوید . زیرا در غیر این صورت مجبورید مبلغ ناقابل دیگری را واریز کنید تا دوباره در امتحان شرکت کنید .

6-  در صورت قبولی در امتحان آیین نامه ، باید در آزمونهای رانندگی در شهر شرکت کنید .ابتدا باید مبلغ 700 تومان به منظور برگزاری آزمون  به مسئول مربوطه بپردازید.

7-  اگر خدای نکرده قبول نشدید ، برای شرکت مجدد در آزمون ، لازم است،  مبلغ 5 هزارتومان واریز کنید . سعی کنید که به چند بار نرسد ؛ زیرا هر بار مردودی در امتحان رانندگی مساوی است با 5 هزار تومان.

8-  اگر هم خیلی به رانندگی مسلط بودید و در امتحان قبول شدید زیاد جو گیر نشوید و خود را برای پرداخت مبلغ 1700 تومان جهت هزینه پست و ارسال گواهی نامه به آدرس شخصی تان آماده کنید . البته روی قبض پست اشتباهاً مبلغ 1300 تومان نوشته شده است !

البته این موارد که بر شمردم ، با توجه به استان ، شهر و مرکز آموزش اندک تفاوتی با هم دارد . ممکن است هزینه ها با هم فرق داشته باشند . من چون خودم اهل مریخ هستم و از قوانین مریخ مطلع هستم ، از محل خودم نوشتم. از شهر و دیار شما خبری ندارم!!


یکشنبه 85 مهر 16 , ساعت 2:24 عصر

 

 

جایی از قول یکی از محافظان شهید رجایی خوانده ام ، زمانی که ایشان رییس جمهور بودند روزی از یکی از خیابانهای تهران عبور می کردند که ناگهان متوجه آب گرفتگی یکی از معابر می شوند . فوراً از راننده می خواهند که توقف کند . شهید رجایی از ماشین پیاده می شود و در حالی که آستین خود را بالا می زند ، به طرف محل آب گرفتگی می رود تا با دست خود آنچه را که باعث جمع شدن آب شده است کنار بزند و ...

وقتی اطرافیان رییس جمهور می خواستند جلوی ایشان را بگیرند ، وی در پاسخ به آنها گفت : « مردم به من رأی دادند که من گره ای از مشکلات آنها باز کنم . شاید این هم یکی از مشکلات مردم باشد !»

 


پنج شنبه 85 مهر 13 , ساعت 11:27 عصر

امام صادق ( ع ) می فرمایند : پیامبر اکرم (ص) در زمان قبل از بعثت به چادری در بیابان وارد شد و صاحب آن چادر  از آن حضرت به شایستگی پذیرایی کرد . وقتی پیامبر به رسالت مبعوث شدند به آن مرد گفتند آیا این پیامبر را می شناسی ؟ گفت نه . معرفی کردند این همان کسی است که در فلان روز به چادر تو آمد و به خوبی از او پذیرایی کردی . مرد اعرابی به حضور پیامبر شرفیاب شد گفت : یا رسول الله مرا می شناسی ؟ حضرت فرمود : تو کی هستی ؟

اعرابی گفت : من همان کسی هستم که در فلان روز در بیابان به چادرم آمدی و به شایستگی از شما پذیرایی کردم حضرت فرمود : آفرین بر تو ، هر چه می خواهی بگو

مرد گفت : 80 شتر و ساربان آنها را می خواهم .

حضرت رسول لحظه ای تأمل کرد و فرمود : هر چه می خواهد به او بدهید .

بعد رو کرد به اصحاب و فرمود : این مرد به اندازه آن پیرزن بنی اسرائیل عقل و همت نداشت . چرا اقلاً خواسته آن پیرزن را مطرح نکرد ؟

پرسیدند : یا رسول الله تقاضای آن پیرزن چه بود ؟

فرمودند : حضرت موسی به دنبال قبر حضرت یوسف می گشت . گفتند فقط پیرزنی است که او ممکن است بداند . به دنبال او فرستاد . او را حاظر کردند ، پرسید : آیا قبر حضرت یوسف را می دانی ؟

گفت : آری . حضرت موسی فرمود : نشانه اش را بگو تا بهشت را برایت ضمانت کنم .

پیرزن گفت : نمی گویم تا خواسته ام را اجابت نکنی ؟

وحی رسید : اجازه بده خواسته اش را بگوید و قبول کن .

حضرت فرمود : بگو .

پیرزن گفت : خواسته ام این است فردای قیامت با تو محشور شوم .

پیامبر اسلام فرمودند : چرا این مرد نخواست فردای قیامت با من باشد !

بحارالانوار ج 22 ص 292


سه شنبه 85 مهر 11 , ساعت 2:21 عصر

مردی نامه ای را در صندوق پست انداخت . چند روز بعد کارمندان اداره پست که مشغول جداسازی نامه ها برای توزیع بودند به رییس اداره گفتند که نامه ای را پیدا کرده اند که آدرس گیرنده آن این است : « آسمان ، عرش ، خدا » رییس اداره نامه را باز کرد و متوجه شد که پیرمردی آن نامه را برای خدا نوشته و برای مراسم ازدواج دخترش تقاضای 100 هزار تومان پول کرده بود . رییس اداره بعد از خواندن نامه از جیب خود 50 هزار تومان بیرون آورد و در پاکتی قرار داد و به آدرس پیرمرد پست کرد. چند روز بعد مجدداً نامه ای به آدرس « آسمان ، عرش ، خدا » فرستاده شد . باز هم نامه را باز کردند . پیرمرد این بار نوشته بود : « خدای عزیز ممنون که به خواهش من جواب مثبت دادی . اما مأموران اداره پست ، نصف آنرا برداشته اند . »

                 به نقل از نشریه سرباز


شنبه 85 شهریور 25 , ساعت 6:18 صبح

نامه فدراسیون جهانی فوتبال فیفا به دکتر محمد دادکان :

آقای دکتر محمد دادکان ، رییس محترم فدراسیون فوتبال ایران

در ماه های اخیر شاهد بروز اتفاقات ناگواری در ایران بودیم . بطوریکه گروهی بدون در نظر گرفتن قوانین و مقررات فیفا ، فدراسیون رسمی کشور را منحل اعلام نموده و خود بر جای آنان تکیه زده اند .  پس از حضور موفق ایران در جام جهانی فوتبال ، مدعیان ، توقع مردم را بالا برده و باعث سرخوردگی مردم فوتبال دوست ایران شدند  . خدمات بیش از حد شما به فوتبال ایران و جهان بر کسی پوشیده نمی باشد اما هستند اندک کسانی که این خدمات عظیم را نمی بینند. در دوران ریاست شما ، علی دایی به عنوان بهترین گلزن جهان شناخته شد و  جای پای او در کنار بزرگان فوتبال جهان تا ابد ماندگار خواهد ماند  . در جام جهانی فوتبال آلمان ، شما بهترین تیم آسیایی بودید . شما در مقابل تیم چهارم جهان ، تنها دو گل دریافت نمودید . و این تنها گوشه هایی از موفقیت های بی شمار شما می باشد . بنابراین ما ، به پاس قدردانی از زحمات شما در گسترش و اعتلای فوتبال ایران ، و بر اساس آیین نامه فیفا به یاری شما می شتابیم . لطفا پس از دریافت این نامه ، به اتفاق دوستان و همکاران خود به محل فدراسیون فوتبال ایران بروید و دست متجاوزان را از آن مکان مقدس کوتاه کنید . بدیهی است که عواقب ناشی از عدم همکاری متخلفان به عهده خودشان است و فیفا ، در صورت بروز هر گونه مشکلات تازه ، راهکارهای  زیر را بر می گزیند :

1-      تعلیق کلیه همکاری های منطقه ای و بین المللی

2-      تعلیق کلیه برنامه های هسته ای

3-      بررسی مجدد پرونده اتمی ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی

4-      ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل

5-      تحریم همه جانبه ایران

6-      ؟؟؟


شنبه 85 شهریور 18 , ساعت 1:39 صبح

   در شب میلاد مهدی موعود آیت الله مکارم شیرازی در جمع مردم در مسجد جمکران سخنرانی می کند و از دجال و نشانهای دجال در عصر حاضر می گوید . همچنین از دجال صفتانی که این روزها در کشورمان پر شده اند و به شکل و شمایل مختلفی در آمده اند . گروهی از ملاقاتهای هفتگی با حضرت می گویند و بعضی هم نمازهایشان را به ایشان اقتدا میکند !... آیت الله مکارم شیرازی در ادامه به جوانان توصیه می کند که مراقب فریب این دجال صفتان باشند ...

نمی دانم چرا هر از گاهی این گونه مسائل در کشورمان رخ می دهد . همین چند سال پیش بود که شایعه کرده بودند ، تار موی حضرت در لابلای صفحات قرآن دیده شده است . کار به جایی رسیده است که در جریانات سیاسی و حزبی هم ازنام مقدس امام زمان سوءاستفاده می کنند . در انتخابات اخیر ریاست جمهوری ، در برخی نقاط کشور شایعه کرده بودند که هرگاه مردی بی ریش به ریاست جمهوری برسد ، بعد از او آقا ظهور می کند !! ...

عجبا که افسانه ها و خرافات و اخبار نادرست روز به روز ترویج می شود اما دریغ از روشنگری و بیان حقیقت . به کتب حدیث و روایت ، که می نگری ، اینگونه سخن ها جایی ندارد . ای کاش جوانان و علاقمندان ، به اصول کافی سری می زدند و احادیث بسیاری را که در باب « حجت » نقل شده است می دیدند و یا به اشارات امیر مومنان در نهج البلاغه نگاه می کردند و سیمای امام زمان و منتظرانش را می خواندند ...

                                        

امام جعفر صادق می فرمایند : « زمانی که بندگان به خدا نزدیکترند و خدا از ایشان راضی است ، زمانی است که حجت خدا از میان ایشان مفقود می شود و آشکار نمی گردد و جای او هم معلوم نیست . از طرفی هم همه می دانند که حجت خدا باطل نگشته و از میان نرفته . در آن حال در هر صبح و شب به انتظار فرج باشید . زیرا سخت ترین موقع خشم خدا بر دشمنانش زمانی است که حجت او از میان بندگانش مفقود باشد و آشکار نگردد و خدا می داند که اولیایش در زمان غیبت هم شک نمی کنند و اگر می دانست که شک می کنند چشم به هم زدنی او را نهان نمی داشت .»

همچنین امام صادق درباره شباهت حضرت مهدی و یوسف می فرمایند : « همانا صاحب الامر را با یوسف شباهتهایی است . خوک وشان این امت چه چیزی را انکار میکنند ؟ برادران یوسف ، نوادگان و فرزندان پیامبران بودند و با یوسف در مصر تجارت و معامله کردند و سخن گفتند . بعلاوه ایشان برادر او و او برادر ایشان بود . با وجود این ، همه او را نشناختند تا آنکه خودش گفت من یوسفم . پس چرا لعنت شدگان این امت انکار می کنند که خدای عزوجل ، در یک زمانی با حجت خود همانی کند که با یوسف کرد .  به طوریکه او در بازارهای ایشان راه رود و پا روی فرشهای آنها بگذارد اما او را نمی شناسند تا خدا درباره او اجازه دهد .»

 


پنج شنبه 85 شهریور 16 , ساعت 6:3 صبح

نمی دانم چرا با اینکه کوبا یک کشور مارکسیستی است ، رهبر آنرا دوست دارم . کاسترو را میگویم . البته این دوست داشتن بدون دلیل هم نیست . زندگی انقلابی و مبارزات خستگی ناپذیرش ، چهره اش را چنان معروف کرده که امروزه متحدان و رهروان بسیاری در همه جا دارد ...

زمانی که کاسترو به قدرت رسید ، از هر سه کوبایی تنها یک نفر سواد داشت . نیمی از آموزگاران به خاطر وضعیت نامناسب کار ، در مرخصی نامحدود بسر می بردند ... اما کاسترو می خواست که در کوبا ، هیچکس بی سواد نباشد . پس از انقلاب ، تمامی معلمان را به کار فرا خواند. او ابتدا تحصیل تا مقطع دیپلم را برای همه اجباری کرد به طوریکه اکنون کوبا از لحاظ سواد کشور اول جهان است . اما کاسترو به این حد هم قانع نشد و او تصمیم دارد که تحصیل تا مقطع لیسانس را برای همه اجباری کند ...از لحاظ بهداشت و درمان نیز به همت کاسترو ، کوبا به یکی از موفق ترین کشورها تبدیل شده است  . کاسترو به اجرای دقیق شعار « بهداشت و درمان رایگان برای همه » مشغول شد طوری که امروز، کوبا رتبه سوم تعداد پزشک برای هر شهروند را در جهان دارد  همچنین امروزه کوبا به یکی از کشورهای صادر کننده داروهای کمیاب و گرانقیمت تبدیل گشته است

فلسفه ریش : او زمانی سوگند خورد « تا جنگ پایان نیافته ، ریش را نباید تراشید » پس معلوم میشود که جنگ و مبارزه برای او هنوز به پایان نرسیده است .

شاید یادتان باشد که چند سال پیش کاسترو به ایران آمد . در مراسم سخنرانی اش در تهران ، دانشجویان برای گرفتن امضایش در صفی طولانی به انتظار نشسته بودند و او خطاب به آنها گفت « یعنی اینقدر مرا دوست دارید

و روزی دیگر به منزل امام رفت و پس از دیدن زندگی ساده امام ، گفت : « مردان بزرگ همیشه در خانه های کوچک می زیسته اند »

اما ...

سخنی با انقلابیون ایرانی :

کاسترو رهبر یک انقلاب مارکسیستی است و همچنان بر آرمانها و شعارهایش پا برجا مانده . بیخ گوش آمریکا ، تاکنون 10 رییس جمهور آمریکا  را به زانو در آورده و خم به ابرو نیاورده است . مردم کوبا او را یک دیکتاتور نمی دانند . به او به چشم کسی نگاه میکنند که کشورشان را نجات داده است . اقتصاد ، آموزش و پرورش ، فرهنگ ، بهداشت و بسیاری دیگر از موفقیت های این کشور مرهون زحمات کاسترو است .

 آقای حداد عادل که سال گذشته دیداری از کوبا داشته اند ، در خاطرات خود اینچنین از او یاد میکند :

« آنچه کوبا را متحول کرده و تا کنون سر پا نگه داشته ، مارکسیسم نبوده ، یک انقلابی تمام عیار بوده به نام فیدل کاسترو که هنوز هم لباس رزم را از تنش بیرون نیاورده است ... عادت مردم کوبا به صرفه جویی خیلی تأمل برانگیز است . شبی که من از فرودگاه به شهر می رفتم دیدم که چراغهای توی بزرگراه یک در میان روشن است . هیچ مشکلی هم به وجود نمی آمد . توی خیابانها هم دیدیم از این ماشینهای پر زرق و برق امروزی خبری نیست . ماشینهای قدیمی مدل 46 و 47 میلادی هنوز توی خیابانها کار میکردند . کوبایی ها در صرفه جویی بیداد کرده اند . این نوع صرفه جویی را کاسترو به آنها یاد داده است . در پایان ملاقاتی که با او داشتم ، کاسترو دست وزیر صنایع ما را گرفت و ازش پرسید : یخچالی را که چینی ها به ما می دهند ، 40 وات مصرف دارد . یخچالی که شما به ما می دهید ، ظرفیتش چقدر است و چند وات مصرف دارد !!» برای کاسترو مصرف مهم است و او اجازه نمی دهد هر چیزی وارد کشورش شود . او می گوید ما نفت نداریم بنابراین من باید ملتم را طوری تربیت کنم که در انرژی محتاج آمریکا نباشد .»

کاسترو امروز به علت ناراحتی قلبی  از قدرت کناره گرفته و  مسولیت اداره کشورش را به برادرش سپرده است .

می خواستم مطلبم را همینجا تمام کنم اما نه ، باید این حرفها را هم بزنم :

مسئولان محترم ، آقایان وزرا ، وکلا و همه آنهایی که دلتان برای این مرز و بوم می سوزد ، خواهش می کنم که برای یکبار هم شده ، دست از شعار و حرف بردارید ،  جلوی برگزاری این همه کمیسیون و همایش و کنفرانس و ... را بگیرید و این همه هزینه نکنید . چاره درد ما همایش نیست ،

تنها « عمل » است .


سه شنبه 85 مرداد 17 , ساعت 1:43 صبح

پیرمردی را می شناسم که تا همین چند سال پیش سر حال و پرنشلط و با انرژی بود اما امروز چنان بی رمق و ضعیف شده که توان راه رفتن ندارد و تنها در کنج خانه اش نشسته است .

پیرمردی را می شناسم که روزگاری سحرگاهان با نوای دلنشین اذان صبح برمی خواست و نمازش را می خواند و پس از خوردن تکه نانی به طرف مزرعه برنج و باغ چای می رفت و مشغول کشاورزی می شد اما امروز که چند سالی است مزرعه اش را از نزدیک ندیده  دلش تنگ شده است و نگران است مبادا که کم آبی خوشه های برنج را اذیت کند .

پیرمردی که تا دیروز بچه هایش ، دور و برش می نشستند و می گفتند و می خندیدند اما امروز حسرت شنیدن صدایی را در خانه اش دارد .

پیرمردی که دیروز نوه هایش را دور خود می نشاند و در گرمای تابستان هندوانه را چنان ماهرانه قاچ می کرد که به همه به یک اندازه برسد اما امروز توان برداشتن قاشق را نیز ندارد و از نوه های دیروزی هم خبری نیست .

پیرمردی که وقتی زنش مرد ، مانند کودکی مادر از دست داده گریه می کرد.

پیرمردی که پس از آن خانه اش کم کم خلوت شد و دید و بازدیدهای روزانه و شبانه به ملاقاتهای هفتگی و ماهیانه تبدیل شدند.

پیرمردی که پسری دارد که سالی فقط یکبار به او سر می زند و آن هم روز عید نوروز  چند ساعت پس از لحضه تحویل سال نو.

پیرمردی که شاید عید سال بعد دیگر نباشد .

پیرمرد روزت مبارک.

 


<      1   2   3   4   5   >>   >

آهستان....... تعطیل نمی‏شود!
[عناوین آرشیوشده]