روزی یک از دوستانم کتاب « زندگینامه و خاطرات آنتونی کویین » را به من داد . تا قبل از خواندن آن کتاب ، فقط از دیدن فیلمهایش بود که او را می شناختم . اما کتاب چیزهای دیگری برای گفتن داشت . آنتونی کویین ، خیلی صاف و ساده تمام ماجراهایی را که از هنگام ورودش به هالیوود برایش اتفاق افتاده بود ، در اختیار خواننده می گذاشت. از روابط پنهان و آشکارش با هنرپیشگان زن هالیوود ، ماجراهای عشق و عاشقی اش، روابط چند روزه و چند ماهه اش با بسیاری از ستاره های آنروز و سرانجام جدایی از این یکی و رفتن سراغ دیگری ... همان چیزهایی که امروز هم اخبار آن را می توان در صفحات هنری بسیاری از مجلات داخلی و خارجی خواند. ( مثلا ماجراهای براد پیت و خانم جولی که یه چند تا فیلم با هم بازی کردند و آخرش هم با هم ازدواج کردند . تام کروز و نیکول کیدمن هم همینطور . اما سرانجام تام و نیکول به فکر جدایی افتادند . تام کروز رفت سراغ مدلی به نام کتی هولمز . نیکول کیدمن هم مشغول تربیت توله های تام کروز است...جالبتر اینکه به تازگی تام کروز از نیکول کیدمن برای مراسم عروسیشان دعوت کرده است)
کجا بودیم ؟ یادم آمد . داشتم از آنتونی کویین می گفتم . او در فیلمهای زیادی بازی کرد. اما شاید برای ما مسلمانها دو فیلم او معروفتر از بقیه باشد : « محمد رسول الله » و « عمر مختار » . او مسلمان نبود و شاید قبل از ایفای این نقشها اصلا اسم شخصیتهایی که بازی کرده بود را هم نشنیده بود .بله بسیاری از هنرپیشگان ، فقط نقش بازی می کنند . یکی نقش مثبت ، دیگری نقش منفی یکی آدم کش دیگری کلاهبردار و ... آنتونی کویین هم تنها نقش بازی کرد . او یک بازیگر حرفه ای بود . قرار نبود که او حمزه شود ویا عمر مختار .اما ..
اما آنتونی کویین زمانی که عمر مختار را بازی کرد چنان تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفت که بنا به گفته خودش تا مدتها پس از اتمام فیلم ، ریشش را کوتاه نمی کرد...
راستش را بخواهید تا اینجای مطلبم را که خوانده اید مقدمه بود برای بقیه سطور:
ماه رمضان امسال هم تمام شد و طبق سنت این چند ساله ، صدا و سیما هم مایه گذاشت و فیلم و سریالهایی مناسب این ماه عزیز برای بینندگان خود ساخت . سریالهایی که قرار است به نوعی با دیگر فیلمهای تلویزیون فرق داشته باشد . این سریالها ، باید به شکل مستقیم و غیر مستقیم پیام مذهبی خود را به بیننده القا کند . راستش را بخواهید من اصلا این سریالها را دوست ندارم و برای این دوست نداشتن هم دلیل دارم .
1- در سریالهای امسال چنین تبلیغ می شد که مال، ثروت، خانه و ماشین و... مساوی است با فراموشی خدا . هر شخصیتی که امسال وضع مادی اش خوب بود ، آدم کافر و خدانشناسی بود. در عوض ،بدبختی ، فلاکت ، اجاره نشینی و فقر میشود عین دینداری و معنویت . ( من اصلا طرفدار سرمایه داری نیستم ولی فقر هم با دین جور در نمی آید . یعنی ای ملت به اجاره نشینی خود بنازید !!!)
2- تازه این اول کار است . باید بنشینی و ادامه فیلم را ببینی . نمی دانم این صدا و سیمایی ها چی از جان این ملت می خواهند . فقط کافی است فیلمی از تلویزیون پخش شود . تا یک ماه پس از پایان آن ، باید کانالها را عوض کنی و هر روز هنرپیشه ها ی آن فیلم را ببینی که دارند از خودشان تعریف می کنند ... امسال هم این ماجرا ادامه داشت . درست روز عید فطر ، تمامی کانالها به نوبت بازیگران سریالهای ماه رمضان را دعوت کرده بودند که مثلا از احساس خود در آن نقش صحبت کنند . یکی نیست به اینها بگوید ، بابا اینقدر مردم را اذیت نکنید . لا اقل اجازه میدادید یک چند روزی می گذشت و ما خاطره آن دختر خانم چادری را فراموش می کردیم . همان خانمی که آنقدر با حیا بود که حتی به صورت پسردایی و نامزدش هم نگاه نمیکرد !! اما خوب عید است دیگر . آدم باید به خودش برسد . همین حاج خانم انگار به مجلس عروسی دعوت شده بود. یک کیلو رژ لب مالیده بود به لبش که دوربین تلویزیون هم مجبور شد تصویر او را از فاصله 10 متری نشان بدهد . این جاست که یاد آنتونی کویین می افتم . آن بابا اصلا مسلمان نبود . او در هالیوود زندگی میکرد و حداقل تا یکی ، دو ماه قیافه عمر مختار را حفظ کرد اما این ستاره های ما که هم ایرانی اند و مسلمان ، هنوز فیلم تمام نشده ، حجابها را برمی دارند !!
| |||
به گزارش خبرگزاری فارس محمد تیجانی السماوی در ایران با کتاب «آنگاه هدایت شدم» شناخته میشود کتابی که شرح چگونگی شیعه شدن وی را از مذهب مالکی اهل تسنن روایت کرده است، تیجانی اما به جز آنکه در دعوت به مذهب حقه جعفری کوشا است و خود تصریح میکند که این کار تمام زندگیش است دارای ابعاد شخصیتی برجسته و درسآموزی است. نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
جمعه 85 مهر 28 , ساعت 6:47 صبح
از شما چه پنهان که من همین چند وقت پیش تازه به فکر گرفتن گواهی نامه رانندگی افتادم و رفتم سراغ یکی از همین مراکز آموزش رانندگی . البته همین ابتدا ، این را بگویم که نوشتن این مطلب تنها جنبه آموزشی دارد و من برای اینکه قدم کوچکی در راه آموزش رانندگی و نحوه گرفتن گواهی نامه بردارم ، تجربیات شخصی خود را می نویسم. شما هم به دقت این موارد را بخوانید تا در راه اخذ گواهی نامه مشکلی برایتان پیش نیاید. 1- چون برای گرفتن گواهینامه ، باید به صورت اجباری 30 ساعت آموزش ببینید ، و از آنجاییکه این وظیفه را به موسسات خصوصی واگذار کرده اند ، ابتدا لازم است که به یکی از این مراکز رفته و ثبت نام کنید . 2- مبلغ 55 هزار تومان به شماره حسابی که هر آموزشگاه در اختیار شما قرار می دهد واریز نمایید . 3- مبلغ 5 هزار تومان ناقابل هم باید برای خرید کتاب آموزشی جدید ، بپردازید . لازم به ذکر است که خرید این کتاب اجباری می باشد و شما نمی توانید از کتاب دیگران استفاده کنید . البته در پشت جلد این کتاب قیمت کتاب اشتباهاً2500 تومان چاپ شده است که شما زیاد جدی نگیرید . 4- در کلاسهای تئوری حتماً شرکت کنید . زیرا استاد آیین نامه ، غلط های چاپی و آیین نامه ای این کتاب را دقیقاً برای شما شرح می دهد . (ان شاءالله در چاپهای بعدی جبران می شود.) 5- سعی کنید در اولین جلسه امتحان قبول شوید . زیرا در غیر این صورت مجبورید مبلغ ناقابل دیگری را واریز کنید تا دوباره در امتحان شرکت کنید . 6- در صورت قبولی در امتحان آیین نامه ، باید در آزمونهای رانندگی در شهر شرکت کنید .ابتدا باید مبلغ 700 تومان به منظور برگزاری آزمون به مسئول مربوطه بپردازید. 7- اگر خدای نکرده قبول نشدید ، برای شرکت مجدد در آزمون ، لازم است، مبلغ 5 هزارتومان واریز کنید . سعی کنید که به چند بار نرسد ؛ زیرا هر بار مردودی در امتحان رانندگی مساوی است با 5 هزار تومان. 8- اگر هم خیلی به رانندگی مسلط بودید و در امتحان قبول شدید زیاد جو گیر نشوید و خود را برای پرداخت مبلغ 1700 تومان جهت هزینه پست و ارسال گواهی نامه به آدرس شخصی تان آماده کنید . البته روی قبض پست اشتباهاً مبلغ 1300 تومان نوشته شده است ! البته این موارد که بر شمردم ، با توجه به استان ، شهر و مرکز آموزش اندک تفاوتی با هم دارد . ممکن است هزینه ها با هم فرق داشته باشند . من چون خودم اهل مریخ هستم و از قوانین مریخ مطلع هستم ، از محل خودم نوشتم. از شهر و دیار شما خبری ندارم!! نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
جمعه 85 مهر 28 , ساعت 6:45 صبح
تابلویی نمایشی از« سید مهدی شجاعی» برای دیدن یا خواندن یا اجرا چه فرقی می کند ؟ مشورت دور تا دور میز کنفرانس ، افرادی در سنین و هیأت های مختلف نشسته اند و مقام ریاست در بالای مجلس بر صندلی متفاوت تکیه زده است. رییس : بسیار خوب ... جلسه خوبی بود . نه برای آموختن از شما که برای شناختن شما . امروز فهمیدم که هیچکدام شما نه معنی مشورت را می فهمید و نه جایگاه خودتان را می شناسید . خوب شد که دستتان را باز گذاشتم تا هر چه به ذهنتان می رسد بگویید و گرنه بخش عمده دیدگاه و اندیشه شما همچنان بر من پوشیده می ماند . امروز گر چه آخرین جلسه گفتگو و همکاری ماست ، به خاطر آینده و خیر و صلاح خودتان ، آنچه شرط بلاغ است به شما می گویم . چه بسا که در زمانی دیگر و از سوی مقامی دیگر به مشورت فراخوانده شدید و دانستن این نکات بتواند شما را در استمرار تصدی این سمت ، معاضدت کند . خلاصه کنم : 1- معنای مشورت این نیست که شما هر چه به عقل ناقصتان رسید ، بر زبان بیاورید . مشورت به معنای درست ، دقیق و عمیق یعنی این که نظرات آن مقام منیع را به فراست و کیاست دریابید . و پیش از آنکه بر زبان جاری شود ، با ادله و براهین محکم بیان کنید . در این دو سه جمله ای که گفتم یک کتابخانه حرف نهفته است . حیف که فرصت نیست و ناگزیرم به خلاصه گویی. به عبارت روشنتر معنی مشورت این نیست که شما حرفهای خودتان را بزنید ، بلکه به عکس باید حرفهای گفته و نگفته آن مقام را خوب بفهمید و تمام همتان را مصروف تأیید و تحکیم آن کنید . برخی از حرفها که من امروز از شما شنیدم ، با نظرات من متفاوت و بعضا مغایرت داشت . و من البته تحمل کردم اما همه مقامات از چنین تحمل و سعه صدری برخوردار نیستند . 2- هیچ مقامی – اگر عاقل باشد – انسان فهیم تر از خود را به مشورت دعوت نمی کند . چرا که مقامش به مخاطره می افتد و بیم جایگزینی و جابجایی اش می رود . پس هرگاه و هرجا و از سوی هر کس به مشورت دعوت شدید ، بدانید که نسبت به او از عقلی کمتر و جایگاهی کهتر برخوردارید و پا از گلیم خود فراتر نگذارید. 3- تصور قدما این بود که اگر چند عقل را روی هم بگذارند ، به عقلی برتر دست پیدا می کنند . اکنون پیشرفت علوم و فنون و تکنولوژی ثابت کرده است که عقل یک چیز ذاتی نیست ، بلکه به تبع مقام و منصب ، حاصل می شود . به عبارت روشنتر ، این عقل نیست که مقام می آورد بلکه این مقام است که عقل را رشد می دهد و کمال می بخشد. 4- صرف تصدی مقام برتر ، نشانگر داشتن عقل برتر است. بدیهی است هر کدام از شما اگر از من فهیم تر بودید ، این مقام به من نمی رسید . این حرف ممکن است نسبت به کلام پیشین من متناقض تلقی شود ولی مهم نیست . مهم این است که همه حرفها در جهت اثبات وجود عقل برتر در مقام بالاتر است . و نکته پنجم و آخر این که از زحمات ابلهانه همه شما سپاسگزارم و متأسفم از این که ناگزیرم شما را مرخص کنم و برای بستن دهان مردم به وسایل دیگر متوسل شوم. نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 85 مهر 23 , ساعت 6:47 صبح
هذه شقشقة هدرت.. شقشقه چیزی است شبیه بادکنک که هنگامیکه شتر عشق و شور یا خشم و خروش میگیرد در اوج غلیان از دهانش بیرون میزند و ساعتی بعد فرو مینشیند . روزی در یکی از خطابه های خود در کوفه، علی – که از شمشیرش مرگ میبارد و از زبانش شعر! بازویی از پولاد داشت و دلی از آتش _ ناگهان در اثنای سخن، کلماتش آتش میگیرند و آنچه در آن بیست و پنج سال رنج فرو خورده بود، با جرقه خاطره ای یکباره در درونش منفجر میشوند و او را که هیچگاه _ جز در خلوت میان خدا و خویش _ ننالیده بود بر میافروزند و چنان بیتاب میکنند که _ بی آنکه بخواهد _ با خلق، از خویش سخن میگوید و از سرگذشت دردناک خویش و از آن حقکشیها و نامردمیها که از دوست دید و آن نقاب ها و نفاق ها و آن دستها ! دستهای اصحاب کبار مهاجر و انصار که به خون حقیقت آغشته بود و آن خنجرها که از پشت زدند و آن شکنجه ها که بر جانش ریختند و ... آن خاطره ها! مرگ دردناک پیامبر، سرگذشت فاطمه، ابوذر تنها ... سقیفه و شورا و عثمان و معاویه و مروان و ... سکوت بیست و پنج سال تمام و صبر « خار در چشم و استخوان در حلقوم » جان گرفتن دردها و اشتغال خاطره ها، علی را چنان بیتاب کرده بود که به خشم و خروش سخن میگفت و کلماتش دردناک و آتشین شده بود و گویی بر سر منبر کوفه، در پیش چشم های به اشک نشسته خلق، آتش گرفته و میسوزد ! ناگهان، یکی از آن آدمهای پرت، که هیچگاه تحت تأثیر هیچ احساسی قرار نمیگیرند و جز همان که در حافظهشان راه یافته، هیچ جاذبه ای و حادثه ای تکانشان نمیدهد و گویی هرگز معنایی یا احساسی بر آنها نمیگذرد و جنساً امپر مآبلاند! بی آنکه احساس کنند که چه جوری در این جمع مطلق یک سوال خیلی شرعی! مطرح میکند که مثلاً : یا امیرالمومنین! اگر در وسط یک بیابانی قرار گرفته باشیم، چهار فرسخ در چهار فرسخ در چهار فرسخ در چهار فرسخ از مس! ، از نظر زمانی هم فقط چهار رکعت داریم به غروب آفتاب، تکلیف نماز ما چیست؟ چون فرصت نیست از طرفی هم زمین از مس است یعنی نه آب هست که وضو بگیریم و نه خاک که تیمم کنیم! و علی را ببین ناگهان از این آب سرد که مرد خنک بر جان آتش گرفتهاش میریزد، سرد میشود و بیدرنگ، به حرمت مرد سوالش را به آرامی و ادب جواب میگوید. مردم که از این شیعه عوضی و سوال بی ربطش عصبانی شده بودند، با التهاب از علی خواستند که سخنش را دنبال کند و داستان غم انگیز و عبرت آموز زندگیش را ادامه دهد و باز هم از خودش و رنجهایش بگوید. و علی که اکنون آرام گرفته بود و پس از لحظاتی که دردها در او زبانه کشیده بود، سبکدردتر شده بود، باز سرپوش نیرومند کظم و کتمان را بر سر انبوه رنج ها و ناگواری ها و حریق کلمات ملتهبی که برای گفتن بیقراری میکنند و نباید گفت و سوزش آن همه اسراری که روح را از درون به آتش میکشند و باید در درون دفن کرد ... کشید و سکوت سنگینی را که از مرگ پیامبر تا حال، بر سینه پر از سخنش، حمل کرده بود، دوباره برگرفت تا ... مرگ خویش ! و مردم علی شناس باید بدانند که سکوت علی، همچون سخنش جلوه ای از رسالت اوست و این سکوت سی سال ، پیام صامت او ، نهج البلاغه سپید او ! و اینها است حرفهایی که علی، برای نگفتن، دارد . و این است که در پاسخ شیفتگانش که تشنه نوشیدن جرعه هایی از کوثر رنج های او بودند، سکوت کرد. و برای توجیه آن لحظات بیقراری که از چنگش گریختند و به فریادش آوردند، تعبیری دارد که در صمیمیت، سادگی، زیبایی و بلاغت درد، تعبیری از احساس علی است که : « هذه شقشقة هدرت » این شقشقه ای بود که بیرون پرید. « ثم قرت » سپس فرو نشست و همین خطبه است که آنرا شقشقیه نامیده اند. دکتر علی شریعتی نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
سه شنبه 85 مهر 18 , ساعت 6:39 صبح
آقای رییس جمهور سلام ما شما را دوست داریم . ما به شما افتخار می کنیم. ما از شما حمایت می کنیم. ما نمی خواهیم که شما را از دست بدهیم . ما نمی خواهیم که گردن کلفتان و مفت خوران شما را از صحنه به در کنند. ما وقتی می شنویم که شما از عدالت حرف می زنید خوشحال می شویم. ما خواستار برقراری کامل عدالت در جامعه هستیم . ما خواهان برخورد با تمام مفسدان اقتصادی هستیم. ما می دانیم که کسانی وظیفه دارند تا شما را بدنام کنند. ما افرادی را می شناسیم که کرم را به جان میوه می اندازند تا آنرا گران کنند. ما اشخاصی را سراغ داریم که با هم گاوبندی کرده اند تا شیر و لبنیات را گرانتر کنند. ما آقازاده هایی را در کشور داریم که حاظر نیستند با پسر شما دوست شوند . ما آقایانی را می شناسیم که هزار میلیارد تومان به بیت المال بدهکارند . ما اشخاصی را می شناسیم که به خاطر 100 هزار تومان در زندان خوابیده اند. ما ... ای کاش شما را هرگز ندیده بودیم . ای کاش شعارهای شما را نشنیده بودیم . ای کاش از عدالت نمی گفتید . ای کاش از تغییر وضعیت ما سخن نمی گفتید . چون ما مدتهاست که به این وضعیت عادت کرده ایم . ما از دیدن دزدی ها تعجب نمی کنیم. به دیدن دزدان عادت کرده ایم. در زیر خط فقر به ما خیلی خوش می گذرد . تازه برای دلخوشی خودمان ، خطوط فرضی دیگری هم ساخته ایم . در زیر آن خطوط هم ، از ما بیچاره ترها ساکن هستند. آن بنده خداها ، حسرت ما را می خورند !! خلاصه به ما خوش می گذشت تا اینکه سروکله شما پیدا شد و همه بساط خوشی ما را بهم زدید. می خواستید خط بالای سرمان را بردارید و ما را ببرید بالای آن خط . مگر شما نمی دانید ما به این پایین پایین ها عادت کرده ایم . ما اگر یک وقت بیاییم آن بالا همه چیز را خراب می کنیم... اما حالا که بزم ما را بهم زده اید ، زندگی ما را دچار توهم کرده اید ، شرایط فرق کرده و توقعات ما هم فرق کرده . آقای رییس جمهور : ما همۀ عدالت را می خواهیم. جمعی از اقشار آسیب پذیر ، انجمن ساکنان زیر خط فقر، اتحادیه مستأجران ، هیئت بدهکاران ، مجمع بیکاران ، جامعه بیماران ، جمعیت بی خانمان و حزب « طرفدارن عدالت » نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 85 مهر 16 , ساعت 2:24 عصر
جایی از قول یکی از محافظان شهید رجایی خوانده ام ، زمانی که ایشان رییس جمهور بودند روزی از یکی از خیابانهای تهران عبور می کردند که ناگهان متوجه آب گرفتگی یکی از معابر می شوند . فوراً از راننده می خواهند که توقف کند . شهید رجایی از ماشین پیاده می شود و در حالی که آستین خود را بالا می زند ، به طرف محل آب گرفتگی می رود تا با دست خود آنچه را که باعث جمع شدن آب شده است کنار بزند و ... وقتی اطرافیان رییس جمهور می خواستند جلوی ایشان را بگیرند ، وی در پاسخ به آنها گفت : « مردم به من رأی دادند که من گره ای از مشکلات آنها باز کنم . شاید این هم یکی از مشکلات مردم باشد !» نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 85 مهر 13 , ساعت 11:27 عصر
امام صادق ( ع ) می فرمایند : پیامبر اکرم (ص) در زمان قبل از بعثت به چادری در بیابان وارد شد و صاحب آن چادر از آن حضرت به شایستگی پذیرایی کرد . وقتی پیامبر به رسالت مبعوث شدند به آن مرد گفتند آیا این پیامبر را می شناسی ؟ گفت نه . معرفی کردند این همان کسی است که در فلان روز به چادر تو آمد و به خوبی از او پذیرایی کردی . مرد اعرابی به حضور پیامبر شرفیاب شد گفت : یا رسول الله مرا می شناسی ؟ حضرت فرمود : تو کی هستی ؟ اعرابی گفت : من همان کسی هستم که در فلان روز در بیابان به چادرم آمدی و به شایستگی از شما پذیرایی کردم حضرت فرمود : آفرین بر تو ، هر چه می خواهی بگو مرد گفت : 80 شتر و ساربان آنها را می خواهم . حضرت رسول لحظه ای تأمل کرد و فرمود : هر چه می خواهد به او بدهید . بعد رو کرد به اصحاب و فرمود : این مرد به اندازه آن پیرزن بنی اسرائیل عقل و همت نداشت . چرا اقلاً خواسته آن پیرزن را مطرح نکرد ؟ پرسیدند : یا رسول الله تقاضای آن پیرزن چه بود ؟ فرمودند : حضرت موسی به دنبال قبر حضرت یوسف می گشت . گفتند فقط پیرزنی است که او ممکن است بداند . به دنبال او فرستاد . او را حاظر کردند ، پرسید : آیا قبر حضرت یوسف را می دانی ؟ گفت : آری . حضرت موسی فرمود : نشانه اش را بگو تا بهشت را برایت ضمانت کنم . پیرزن گفت : نمی گویم تا خواسته ام را اجابت نکنی ؟ وحی رسید : اجازه بده خواسته اش را بگوید و قبول کن . حضرت فرمود : بگو . پیرزن گفت : خواسته ام این است فردای قیامت با تو محشور شوم . پیامبر اسلام فرمودند : چرا این مرد نخواست فردای قیامت با من باشد ! بحارالانوار ج 22 ص 292 نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 85 مهر 13 , ساعت 1:31 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر ...که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است - داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی میگوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته آمریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود. این فرمانده مهمترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به موقع بودجه و امکانات دانسته است و آورده است که بعید به نظر میرسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست. آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کردهاند، مسئولان جنگ میگویند تنها سلاحهائی را که در شکستهای اخیر از دست دادهایم به اندازه تمام بودجهای است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود. مسئولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریعی به دست نمیآید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبروئی داشته باشم خرج میکنم، خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم و برای دین تو جنگیدیم و برای حفظ دین تو آتش بس را قبول میکنیم. خداوندا تو خود شاهدی که ما لحظهای با آمریکا و شوروی و تمام قدرتهای جهان سرسازش نداریم و سازش با ابرقدرتها و قدرتها را پشت کردن به اصول اسلامی خود میدانیم خداوندا در جهان شرک و کفر و نفاق در جهان پول و قدرت و حیله و دوروئی ما غریبیم، تو خود یاریمان کن. خداوندا در همیشه تاریخ وقتی انبیاء و اولیا و علماء تصمیم گرفته اند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را در هم آمیزند و جامعهای دور از فساد و تباهی تشکیل دهند با مخالفتهای ابوجهلها و ابوسفیانهای زمان خود مواجه شدهاند. خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را برای رضای تو قربانی کردیم غیر از تو هیچکس را نداریم ما را برای اجرای فرامین و قوانین خود یاری فرما، خداوند از تو میخواهم تا هر چه زودتر شهادت را نصیبم فرمائی. گفتم جلسهای تشکیل گردد آتش بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظف باشید ممکن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صریحا میگویم باید تمام همتتان در توجیه این کار باشد. قدمی انحرافی حرام است و موجب عکس العمل میشود. شما میدانید که مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامیمان چنین تصمیمی گرفتهاند خدا را در نظر بگیرید و هر چه اتفاق میافتد از دوست بدانید، و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
سه شنبه 85 مهر 11 , ساعت 2:21 عصر
مردی نامه ای را در صندوق پست انداخت . چند روز بعد کارمندان اداره پست که مشغول جداسازی نامه ها برای توزیع بودند به رییس اداره گفتند که نامه ای را پیدا کرده اند که آدرس گیرنده آن این است : « آسمان ، عرش ، خدا » رییس اداره نامه را باز کرد و متوجه شد که پیرمردی آن نامه را برای خدا نوشته و برای مراسم ازدواج دخترش تقاضای 100 هزار تومان پول کرده بود . رییس اداره بعد از خواندن نامه از جیب خود 50 هزار تومان بیرون آورد و در پاکتی قرار داد و به آدرس پیرمرد پست کرد. چند روز بعد مجدداً نامه ای به آدرس « آسمان ، عرش ، خدا » فرستاده شد . باز هم نامه را باز کردند . پیرمرد این بار نوشته بود : « خدای عزیز ممنون که به خواهش من جواب مثبت دادی . اما مأموران اداره پست ، نصف آنرا برداشته اند . » به نقل از نشریه سرباز نوشته شده توسط امید حسینی | نظرات دیگران [ نظر]
|